میلاد رسول اکرم ص * * *
میلاد رسول اکرم ص
میلاد احمد شد عالم گلستان
بلبل بزن چهچه شد فصل ریحان
شد هدهد و سیمرغ در شکرستان
ایدل مخور اندر جهان اندوه سلطان
میلاد رسول اکرم ص
میلاد احمد شد عالم گلستان
بلبل بزن چهچه شد فصل ریحان
شد هدهد و سیمرغ در شکرستان
ایدل مخور اندر جهان اندوه سلطان
توسل به امام زمان عج
از هجر تو ای دُر یگانه
من مستم و می بود بهانه
ما مهر تو را به جان خریدیم
مهر تو دمی به ماست یا نه
میلاد امام زمان عج
ایدل بیا که نوبت شادی رسیده است
بلبل به باغ آمده گل پروریده است
یعنی که گشته مولد سلطان دین پناه
خلاق با جمال نکو آفریده است
در فضیلت وجود مقدس امام عصر عج
ای شه بی مثل و مانند و نظیر
علم حق را هم علیمی هم خبیر
هر کسی هر جا کند روی نیاز
جز تو نبود هیچ دانا و بصیر
در فضیلت امام زمان عج
ای که در دائرۀ عالم امکان هستی
مرکز دائره از نور تو دارد هستی
هستۀ مرکزی عالم ملک و ملکوت
گر نبودی تو جهان را نبُدی پابستی
در فضیلت حضرت امام زمان عج
ای که در گلشن حق بلبل خوش الحانی
چهچه زن شو که دهی عالم دل را جانی
منتظر تا که بیائی ز پس پرده برون
گر قبولم بنمائی شَومَت قربانی
در فضیلت حضرت امام عصر عج
ای مه تابان تو شاهی جمله عالم بنده باد
هر که باشد بندۀ تو در جهان فرخنده باد
قائم دنیا و دینی سبط خیرالمرسلین
نی توان بی اذن تو شیئی به دنیا زنده باد
در منقبت حضرت امام عصر عج
در گلشن حق همچون، شاخ گل طوبائی
بر دائرۀ امکان، هم سرور و مولائی
عالم همگی مضطر از هجر تو ای سرور
یکدم ز وفا بنگر بر ما که توانائی
در توسل به حضرت امام زمان عج
یا صاحب الزمان خلف پاک مصطفی
ای نونهال گلشن زهرا و مرتضی
ای نور دیدگان عزیزان فاطمه
هستی ز نسل عابد بیمار کربلا
توسل به حضرت ولی عصر عج
ای که در پردۀ غیبت تو چو خور پنهانی
قمر از پرتو رویت شده نور افشانی
عالم از یمن وجود تو بود روزی خوار
هر که انکار کند او نبود انسانی
میلاد حضرت صاحب الامر عج
دوازده شبه ماهی به نیمۀ شعبان
طلوع کرد ز الطاف حضرت سبحان
مه دوازدهم شاه چارده کشور
ندانمش چه بگویم که وصف آن قرآن
در فضیلت حضرت امام حسن عسکری ع
(فاعل و مفعول و فع، فاعل و مفعول و فع)
گلشن حق بارور، گشته گل احمری
بلبل شیدا سخن، دلبرِ مه پیکری
گر که کند غمزه ای، عالم امکان خراب
با نظر مرحمت، یکدم اگر بنگری
میلاد صاحب الامر عج
گلی از گلشن قدرت بیامد اندر این بستان
به رنگ ارغوان ایدل به روز نیمۀ شعبان
به صورت همچو پیغمبر به صولت ثانی حیدر
جمالش چون مه انور ز لطف حضرت سبحان
در میلاد حضرت امام مهدی عج
اهل جهان یکسر بود در شوق در ناز
از مقدم سلطان دین آن سرو طنّاز
قمری به رفتار آمده بلبل به آواز
گوئید نور حق به عالم گشته موجود
قمری و بلبل، غنچه ها با گل، از عطر بویت
جملگی حیران، مات و سرگردان، در آرزویت
میلاد امام زمان عج ************
طوطی طبعم چو بلبل گشته شیدا این زمان
تا بگوید شمه ای از وصف روی گلرخان
عقل حیران است گوید بی خرد خاموش باش
عشق میگوید بگو هرچند هستی ناتوان
میلاد حضرت مهدی عج
جلوه گر شد نور حق در ماه شعبان دوستان
چهچه زن بلبل بیا یکدم به طرف بوستان
ساقیا می ده بنوشم مطربا برگیر دف
زان می طائر که قرآن کرده وصفش را بیان
توسل به حضرت امام زمان عج، الامان الامان حجت حق
ای امام زمان ای شه دین
یک نظر کن به حال مساکین
دشمنان کرده اند رخنه در دین
الامان الامان حجت حق
میلاد امام حسن عسکری ع ******** تضمین به غزل حافظ
بده تو مژده که میلاد پادشاه زمن
امام کون و مکان حضرت امام حسن
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن
در مدح امام حسن عسکری ع
ایدل بیا که گشت گلستان بنام ما
از نور عسکری شده دوران به کام ما
بخشید از وفا ز صفا التهام ما
بادا هزار مرتبه بر او سلام ما
در فضائل حضرت امام هادی ع
امام دهم هادی دین پناه
ز نور جمالش سرافکنده ماه
به حشمت سلیمان غلام درش
ز رفعت فزون گشته بر مهر و ماه
در مصیبت امام محمد تقی ع
فلک بر عترت آل پیمبر بس جفا کردی
تمام اهلبیتش در بیابان مبتلا کردی
نکردی شرم از پروردگار و رحم بر خوبان
بسی ظلم و ستم بر دخترش خیرالنسا کردی
زبان حال در شهادت امام جواد ع
امام نهم شاه نادیده کام
جوادالائمه امام اَنام
به دور جوانی و عهد شباب
ز جور فلک گشت عمرش تمام
در فضیلت حضرت امام محمد تقی ع و
دیدار مامون با امام در کودکی ایشان با بیانی دیگر
یک شهی اندر مدینه رهسپار
سوی بغداد خرابش شد گذار
نام مظلومش تقی کُنیَت جواد
هست پور خسرو عالی تبار
در بارۀ ارض اقدس رضوی علیه السلام
خاک طوس ای آن که گشتی به ز فردوس برین
چون که هستی خوابگاه سبط خیرالمرسلین
بوی مشک و عنبرت باشد به عالم جلوه گر
کرده ای در دل نهان جسم امام هشتمین
امام رضا ع در سریر ارتضی
یک شهی شد در خراسانش مکان
او غریب و بی کس و بی آشیان
نامه ها بنوشت مأمون لعین
کِای شها هستم ز هجرت دلغمین
یا امامرضا ع ******** تضمین به غزل حافظ
گفتم شبی به دوست مرا دادخواه باش
در روز حشر و برزخ و قبرم پناه باش
گفتا دمی بیا به درگه ما عذرخواه باش
ایدل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اِله باش
نوحه در مصیبت شهادت امام علی ابن موسی الرضا ع********
امشب شب شام غریبان است
شام غریبان رضا شاه خراسان است
امشب تمام انبیاء و اولیا یکسر
بهر غریبی رضا در آه و افغان است
شهادت حضرت رضا ع
سرور اهل یقین یعنی رضا
در خراسان شد غریب و بی نوا
کرد مأمون لعین بی حیا
عاقبت مسمومش از زهر جفا
یا علی ابن موسی الرضا ع
این بارگاه کیست که چون عرش انور است
نورش نُطُق کشیده چو خورشید خاور است
صحن و رواق و مسجد و ایوان و گنبدش
گوئی حریم حضرت خلاق اکبر است
در فضیلت و معجزات امام رضا ع
ای که قبرت کعبۀ دلهای نورانی بود
درگه تو قبله گاه هر مسلمانی بود
مقدم تو خاک نیشابور کرده همچو مشک
خاک پاک تو روان و جان ایرانی بود
در فضائل حضرت علی ابن موسی الرضا ع
ای به درگاهت سلاطین جمله دربان و گدا
قبلۀ حاجات عالم نور چشم مصطفی
خاک درگاه تو باشد سرمۀ چشم ملک
نام تو نقش است اندر ساق عرش کبریا
میلاد امام علی ابن موسی الرضا المرتضی ع
مات و حیران زار و سرگردان ز رویش جملگی
آفتاب و ماه چون شمشیر رفت اندر نیام
نُه سپهر و نُه فلک پروانه بر دور سرش
روز و شب اندر طواف روی او همچون همام
در میلاد امام رضا ع ***** تضمین به غزل حافظ
گل به باغ آمد که بلبل گشت آزاد از قفس
باغبان از شوق گل هر لحظه گوید چون جرس
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مُشکین کن نفس
در میلاد امام هشتم علی ابن موسی الرضا ع
ای دل بیا که نوبت شادی فرا رسید
یعنی که باد رحمت حق بر چمن وزید
ناسوتیان به شادی و لاهوت در طرب
میلاد ثامن الحجج امروز شد پدید
در فضائل حضرت علی ابن حمزه ع
ای که همنام توئی با علیِ عمرانی
باب تو حمزه بود پورِ شهِ زندانی
بی کسان را تو پناهی و بود درگاهت
صد هزاران به از آن عدل انوشروانی
میلاد رسول الله صلوات الله و سلامه علیه و آله
به گلزار حق باغبانی عیان شد
که از نور رویش جهان گلستان شد
چو شد امر از خالق حی عالم
برون از صدف همچو دُر یمان شد
در فضائل سید علاءالدین حسین ابن موسی ابن جعفر ع، معروف به آستانه
ای علاءالدین حسین داری ز اعلا برتری
محو و حیران جمالت زهره و هم مشتری
در گلستان علی هستی چو گل ای گلعذار
بوستان احمدی را پر زر و پر زیوری
در فضائل حضرت محمد ابن موسی ع، معروف به سید میر محمد
پور موسی زادۀ زهرا گل باغ هُدی
لاله و ریحان و نرگس شد ز بویت دلربا
نام تو باشد محمد ای سلیل مصطفی
از غم روی تو شاها جملگی ما بی نوا
ای که باشد بارگاهت به ز فردوس برین
سرفراز از پرتو لطف تو جبریل امین
در طواف مرقدت جن و ملائک روز و شب
چون تو هستی نور چشم و زادۀ حبل المتین
در فضائل حضرت احمد ابن موسی،،معروف به شاهچراغ
شیراز چو بستان است از عدل تو چون شاهی
بس لاله و ریحان است از نور تو چون ماهی
ای یار دل آرای هر مضطر و بی راهی
بنگر تو ضعیفان را در ذلت و گمراهی
ای احمدِ بِن موسی ای زادۀ پیغمبر
ای نور دو چشمان شاه دو سرا حیدر
زبان حال حضرت معصومه س
چو آمد از مدینه سوی ایران
بگفتا فاطمه آن ماه تابان
برو باد صبا از راه یاری
ببر پیغام بر شاه خراسان
زبان حال حضرت معصومه س
برادر از فراقت خوار و زارم
خبر از حال تو جانا ندارم
نیامد نامه ای از جانب تو
ببوسم نامه را بر سر گذارم
زبان حال حضرت معصومه س
صبا برو به خراسان بگو به شاه غریب
ز انتظار تو جانا مرا رسیده لهیب
بگو که روز و شب از هجر تو پریشانم
ز دوری تو عزیزم همیشه گریانم
زبان حال حضرت معصومه س
ای صبا رو در خراسان گو به شاه تاجدارم
خواهرت معصومه گوید از فراقت جان سپارم
روز و شب اندر غمت دارم فغان و آه و زاری
چاره ئی جان برادر جز شکیبائی ندارم
-نوحه- زبان حال حضرت معصومه س
ای صبا رو تو اندر خراسان
گو پیامم به شاه غریبان
گشته معصومه ات زار و نالان
ای غریب ای غریب ای رضا جان
زبان حال اما کاظم ع
بنال ای دل که شد موسی ابن جعفر
شهید از ظلم هارون ستمگر
رطب در زهر آلود و فرستاد
که نوش جان کند سبط پیمبر
زبان حال باب الحوائج موسی ابن جعفر ع
موسیِ جعفر بگفتا با فغان
کنج زندان با خداوند جهان
ای که هستی ناجی جن و بشر
میکنی بیرون ز آب و گِل شجر
زبان حال حضرت امام موسی ابن جعفر ع
چو در زندان هارون شد مکانِ موسیِ جعفر
چنین میگفت آن شاه غریب و بی کس و یاور
که ای پروردگارا من بُدم محتاج این زندان
که گویم راز خود بر درگهت ای خالق داور
در مصیبت حضرت امام کاظم ع
شه زندانیان موسی ابن جعفر
بگفتا آن غریب زار و مضطر
که ای پروردگارا من غریبم
ز یار و یاورانم بی نصیبم
در مصیبت حضرت امام کاظم ع
کنج زندان موسیِ جعفر چنان
با خدای خویشتن کرد او بیان
کِای خداوند کریم ذوالجلال
آرزویم بود بهر این مکان
زبان حال حضرت موسی ابن جعفر ع
گویم از موسی ابن جعفر آن شه کون و مکان
در ره حق شد فدا با کُند و زنجیر گران
با زبان حال میگفت آن شه بحر وجود
کِای خدا گشتم در این زندان حقیر و ناتوان
شطیطه و معجزۀ حضرت موسی ابن جعفر ع
خواهم از موسی ابن جعفر شمه ای سازم بیان
لیک حیرانم چه گویم از امام انس و جان
نام او موسی ولیکن صد چو موسایش غلام
آدم و نوح و خلیلش جمله بر در پاسبان
در مصیبت امام جعفر صادق ع
امروز روز ماتم آل پیمبر است
امروز در مدینه چنان روز محشر است
امروز علم و عالمِ فقه و اصول رفت
یعنی عزای نور دو چشمان باقر است
در فضائل حضرت امام صادق ع
معدن فضل و علم و جود و هنر
ششمین حجت خدا جعفر
میوۀ باغ حضرت زهرا
به تمام جهانیان سرور
در فضائل حضرت محمد باقر ع
گویمت اینگونه اینک از امام پنجمین
آن سلیل مصطفی سبط امیرالمؤمنین
رفت اندر دیر نصرانی نماید جلوه گر
نور خود را بهر او با آن کلام آتشین
زبان حال امام سجاد ع
شاه دین بیمار دشت کربلا
نور چشم خسرو گلگون قبا
حضرت سجاد آن شاه زمن
شد علیل و مضطر و دور از وطن
زبان حال امام سید الساجدین ع
ظهر عاشورا چو زین العابدین
دید بابایش بسی زار و حزین
بر سر بالین او بنشسته است
یکه و تنها شده آن دلغمین
زبان حال حضرت علی ابن الحسین ع
گفت زین العابدین بابا در این دشت بلا
بعد تو برگو چه سازم من به این قوم دغا
بی کس و بی اقربا خوار و ذلیل و بی نوا
گردنم مجروح میگردد به زنجیر جفا
سه معجزه از امام سجاد ع
نطق میخواهد سخن گوید زبان لال است، لال
وصف مه را کی تواند کرد ای دل پر ملال
نا امید از خود مشو خاموش منشین و بزن
دست بر دامان او تا او دهد بر تو مجال
در مصیبت امام علی ابن الحسین امام سجاد ع
ای دوستان شهادت بیمار کربلاست
کون و مکان تمام از این غصه در عزاست
شال عزا به گردن باقر امام دین
بهر پدر به سینه و سر میزند رواست
زبان حال حرابن یزید ریاحی ره
ای شاه مظلومان ای سبط پیغمبر
ای خسرو خوبان ای زادۀ حیدر
التّوبه التّوبه اَیا شاه ملک لشکر
یکدم به حال بندۀ شرمنده ات بنگر
زبان حال حرّ ابن ریاحی ره
این شنیدستم که حر آن با وفا
آمد و گفت از ره صدق و صفا
ای شه بی یار و یاور الدّخیل
یک نظر بر بندۀ خوار و ذلیل
زبان حال طفلان مسلم ع
بلبلان بوستان مسلم آن شاه جهان
زار و سرگردان و حیران در بیابان نوحه خوان
چون رسیدند آن دو بلبل در سرای پیرزن
حارث آمد بر سر بالین آنها ناگهان
*************زبان حال در مصیبت طفلان مسلم ع
دو بلبل در گلستان شد نواخوان
تمام بلبلان از غم در افغان
گهی اندر قفس بودی گرفتار
گهی اندر بیابان زار و حیران
زبان حال حضرت مسلم ع
در کوفۀ خراب چو مسلم دچار شد
کون و مکان ز غم همگی اشکبار شد
بعد از نماز دید کسی نیست همرهش
حیران و مستمند به هر ره گذار شد
زبان حال مسلم ابن عقیل ع
گفت مسلم کِای شه والا تبار
جان من قربان تو ای شهریار
چیست فرمان تو ای سلطان دین
تا نمایم من اطاعت بنده وار
***********زبان حال حضرت ام لیلا س
لیلا بگفتا با علی کای شبه پیغمبر
بر مادر پیرت نما رحمی تو ای اکبر
حیران و سرگردان شدم ای نور چشم تر
بنگر به حال مادرت ای نوجوان اکبر
***********زبان حال حضرت ام لیلا س مادر علی اکبر ع
گفت لیلا به علی اکبر ناکام رشید
کِای پسر بار غمت ما نتوانیم کشید
ای گل تازه بهارم تو کفن پوشیدی
شمع بزم شب لیلا ز چه خاموش شدی
زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
گفت صغری با دلی اندوهناک
کِای پدر جان یا حسین روحی فداک
من در اینجا بی کس و بی یاورم
وعده فرمودی بیاید اکبرم
زبان حال فاطمۀ صغری س
گفت صغری ای کریم ذوالجلال
رحم کن بر این علیل پر ملال
گشتم از هجر پدر خوار و حقیر
دستگیری کن مرا ای دستگیر
زبان حال فاطمۀ صغری س
شد چو صغری ز فراق پدرش خوار و ذلیل
گفت ای جدّه نگر بر من بیمار علیل
ناگهان دید لب بام یکی مرغ چنان
زیر لب زمزمه دارد به دوصد آه و فغان
زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
صلوات
جدّه نظر بر حال من بنگر پریشانم
از بهر اکبر جدّه جان آن ماه تابانم
ماند برم یک لحظه ای سرو خرامانم
خوابی بدیدم زین جهت سر دز گریبانم
زبان حال حضرت فاطمه صغری س
گفت صغری جان دهم از هجر رویت ای پدر
از فراق دوریت گشتم بسی خونین جگر
این سفر باشد یقینم میشوم من بی پدر
وای بر حال علیلی همچو صغری دربدر
زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
ای صبا در کربلا رو گو به باب تاجدارم
کِای پدر اندر مدینه بی کس و بی غمگسارم
وعده کردی اکبرم آید مرا نزد تو آرد
چون نیامد ای پدر جان از غم او بیقرارم
زبان حال فاطمه صغری س
به باد صبا گفت صغرای محزون
سوی کربلا کن گذاری تو همچون
برو پیش بابم حسین گو که صغری
ز هجر تو گردیده بس زار و مجنون
*********نوحۀ حضرت فاطمه صغری س
گفت صغری پدر جان علیلم
بی کس و زار و خوار و ذلیلم
در مدینه پدر بی کفیلم
اکبرم گو که گردد دلیلم
**********زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
گفت صغری ای صبا در کربلا
رو تو برگو بر شه بی اقربا
دخترت زار و علیل و مضطر است
در مدینه بی کس و بی یاور است
**********زبان حال حضرت رقیه س
سه ساله دختری اندر خرابۀ ویران
ز هجر روی پدر دمبدم بُدی نالان
شبی به خواب پدر را بدید آن محزون
سلام کرد و پس آنگه به دیدۀ گریان
زبان حال حضرت رقیه س
شد رقیه وارد شام خراب
دید بابای عزیزش را به خواب
گفت ای بابا خبر داری ز من
گشتم از درد یتیمی دل کباب
زبان حال حضرت رقیه س
رقیه گفت به زینب که عمه کو پدرم
که بود سایۀ او این زمان چو گل به سرم
تمام درد دلم را به باب خود گفتم
ندانم آه کجا رفت عمه تاج سرم
زبان حال حضرت رقیه س
میکنم یکدم چو آغاز سخن
از رقیه بلبل شیرین دهن
کربلا تا کوفه و شام خراب
بود در فکر پدر آن ممتحن
زبان حال حضرت رقیه س*************
در این ویرانه خاکستر نشینم
خداوندا یتیم و دلغمینم
نمیدانم پدر جان در کجائی
به سروقتم چرا بابا نیائی
زبان حال حضرت سکینه س
بلبلی در کربلا شد چهچه زن
بر سر نعش شه گلگون کفن
گفت بابا خیز و بنگر زینبت
گشته از هجر تو زار و ممتحن
زبان حال حضرت سکینه س ؟؟؟
ای عمّ عزیز مهربانم بنِگر حالت زارم
آبی برسان به لبانم ز عطش زار و فگارم
بین بلبل باغ حسین اصغر مه پیکر نالان
پژمرده چو گلی لب لعلش ز عطش گشته نواخوان
زبان حال حضرت سکینه
ذوالجناحا از چه زینت واژگون
گشته یال و کاکل تو پر ز خون
ای فرَس کو راکب تو باب من
کز غم او بر فلک شد تاب من
زبان حال حضرت سکینه س
شد سکینه عازم کوی پدر
همچو بلبل دمبدم میزد به سر
در وداع آخرین آن مستمند
از عقب آمد که شه شد با خبر
زبان حال حضرت سکینه س
شد چو عباس سقای طفلان
عازم آب بر سوی میدان
شد سکینه در آندم نوا خوان
العطش العطش ای عمو جان
زبان حال حضرت سکینه س
به دشت کربلا یاران سکینه با دلی مضطر
بیامد خدمت عباس آن میر غضنفر فر
بگفتا ای عمو از تشنگی بین حالت ما را
رسان بر کودکان آبی که باشد جمله در اخگر
روی دلدار***************** مخمس به غزل سعدی
هر گلستانی که گشتم یک گلی بی خار نیست
هر کجا رفتم بدیدم خالی از اغیار نیست
نکته ای بشنو که هرگز قابل انکار نیست
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
ازدواج مولا ع با مرکز اهل کسا س (شعر ناتمام است)
آفرین بر تو فریده مرحبا بر مصطفی
شاد و میمون و مبارک باد پیوند شما
چون که این پیوند از روی رضا و رغبت است
لیک سازش یک دل و یک جان بود از هر دو تا
قطعۀ رستگاری (ناقص)
همچو باغی است پر گل و لاله
باغبانش خدای عالمیان
طبع از گفتنش بود عاجز
بشکند خامه از برای بیان
زبان حال و مصیبت علی اصغر ع
حجت کبرای زهرا بلبل باغ حسین
شد ز تاب تشنگی در کربلا آن نور عین
چون گلی پژمرده و افسرده اندر گلستان
بلبلش در آه و زاری از فراق بوستان
مصیبت نامه حضرت علی اصغر ع
علی اصغر تو ای آرام جانم
نخوردی شیر ای روح و روانم
به جای شیر پیکان بر گلویت
بیامد شعله زد بر استخوانم
مصیبت نامه علی اصغر ع
بلبلی بر شاخ گل فصل بهار
چهچه زن شد گوئیا فصل بهار
گفت با گل کِای گل سیمین برم
میشوی از هجر من بس بیقرار
نوحه و مصیبت حضرت علی اصغر ع
بود طفلی ز شاه شهیدان
روی دست پدر او نواخوان
اصغر آن طفل محزون نالان
گفت کِای پادشاه غریبان
*********** زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
در کربلا طفلی که نامش اصغر نالان
بر روی دست باب خود سیراب از پیکان
گردید آن طفل حزین چون مرغ در جولان
گفتا پدر جان آب نبود شیر در پستان
زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
صلوات
یادم آمد کربلا ای دوستان
با دلی پر خون نمایم من بیان
روز عاشورا گل باغ حسین
روی دست باب خود شد لامکان
زبان حال در مصیبت حضرت علی اصغر
داستانی از علی اصغر شیرین زبان
گویم اینک تا زنم آتش به جان انس و جان
گوئیا عُشر محرم شد حسین بی غمگسار
بانگ هل من ناصرش شد جلوه گر در آن دیار
یا زهرای اطهر س
ای که در بحر نبوت دختری
هم که در بحر ولایت همسری
من چه گویم کیستی ای نور حق
این بود بس بر امامان مادری
زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
شد چو اصغر بر سر دست پدر
زار و نالان و حزین و خون جگر
گفت شه با آن گروه بی حیا
طفل را نبود به کس جرم و گناه
*********یا زهرای اطهر س
مات و حیرانم چه گویم کیستی
گفت باب تو به من چون مادری
گفته قرآن هل اتی در مدح تو
پس تو از هر خلقتی والاتری
*********************زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
گذشتم سوی گلزاری بدیدم جملگی گریان
بنفشه از غم و حسرت دمادم اشک بر دامان
بگفتم بلبلی شاید در اینجا گشته سرگردان
که میبینم چو پر از نرگس و شهلا و هم ریحان
***************نوحۀ حضرت رباب س،درمصیبت فرزندش حضرت علی اصغر ع
الا ای اصغر شیرین زبانم
زدی جانا چنان آتش به جانم
چه سازم از غم مرگ تو مادر
زنم از هجر تو بر سینه و سر
****زبان حال عبدالله ابن الحسن ع
طفلی ز شاه دین حسن در روز عاشورا
از خیمه گه آمد برون با شورش و غوغا
میگفت گویا دمبدم شهزادۀ والا
کو عموی زارم حسین صد آه و واویلا
زبان حال حضرت قاسم ع
بگفتا قاسم محزون نالان
هزاران جان من قربان جانان
عمو جان من یتیم و بی نوایم
در این دشت بلا بی اقربایم
**********زبان حال حضرت قاسم ع
گفت قاسم کِای عموی با وفا
ده اجازه تا کنم جان را فدا
کی سزاوار است اندر این جهان
من ببینم جسم تو در خون تپان
زبان حال حضرت قاسم ع**********
گفت قاسم کِای عموی نازنین
دست خط مجتبی بابم ببین
امر فرموده است آن شاه جهان
تا شوم قربان تو در این مکان
*********زبان حال مادر حضرت قاسم ابن الحسن ع
تازه داماد حسین ای گل باغ حسنم
مادرا گریه کنم یا ز غمت سینه زنم
اندر این دشت شده خاک سیه بر سر من
چاره ای نیست بجز چاک زنم پیرهنم
زبان حال حضرت قاسم ع
ای عموی نازنین ای خسرو گلگون کفن
دست من بر دامنت رحمی نما بر حال من
من یتیمم دل دو نیمم بی کسم بی یاورم
اذن فرما تا روم میدان شوم گل پیرهن
************زبان حال حضرت قاسم ع
گشت قاسم وارد میدان برای رزم کین
نعره از دل برکشید آن زادۀ حبل المتین
کِای گروه مشرکین خواندید ما را میهمان
رسم باشد در چه مذهب این چنین از میزبان
زبان حال علی اکبر ع **************** تضمین به غزل سعدی
به گل گفت هَزاری که مست بوی تو باشم
هِزار همچو من ای گل فدای موی تو باشم
همیشه واله و حیران ز عطر بوی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
زبان حال علی اکبر ع
گفت اکبر با شه گلگون قبا
کِای پدر بنگر شدم غم مبتلا
آمده گرگ اجل اندر برم
گو نباشد انتظارم مادرم
**********زبان حال حضرت علی اکبر
شد علی بهر شهادت چون سوار
آسمان گشت از غم او داغدار
گفت بابا ای شه گلگون کفن
میروم جانم کنم قربان یار
*******(حماسی) زبان حال حضرت علی اکبر علیه السلام
اَیا قوم بی شرم و بی اعتبار
منم زادۀ شاه دلدل سوار
شبیه پیمبر منم در جهان
کنم تیره روز شما کوفیان
رجز خوانی حماسی*********زبان حال حضرت علی اکبر ع
چو شیر ژیان اکبر نامدار
روان گشت شهزاده در کارزار
به یک هیئت و صولت و عزّ و جاه
که شد خیره چشم تمام سپاه
*********زبان حال علی اکبر ع
گفت اکبر آن مه نیکو لقا
یا حسین ای خسرو دشت بلا
کِای پدر بنگر که وقت رفتن است
روبروی این گروه بی حیا
زبان حال حضرت علی اکبر ع
گفت شهزاده علی اکبر مه پیکر چون
ای پدر اذن بفرما که شدم بس محزون
زنده باشم من و عباس شود کشته ز کین
نبود هیچ سزاوار که باشد همچون
زبان حال اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً برسول الله ص(علی اکبر ع)
چون کاروان غم به زمین بلا رسید
لرزید آسمان و ز غم ناله برکشید
یعنی که موکب شه خوبان امام دین
آمد به کربلا که شود بی کس و وحید
زبان حال حضرت زینب س
شیعیان گویم حدیث از زینب غم مبتلا
چون که شد دخت علی وارد به دشت کربلا
چون بیامد بر سر نعش حسین آن دل غمین
دید جسم نازنینش گشته همچون طوطیا
***********زبان حال حضرت زینب س
میرسد قافله در کرببلا با دل زار
وای بر حال دل زینب محزون فگار
آنقدر مضطر و دلخون و پریشان گردد
که کند راز دل خویش برای شب تار
زبان حال حضرت زینب س ********* تضمین به اشعار حافظ
شبی زینب به دل شور و نوا کرد
شهیدان را ز غم هر یک صدا کرد
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق گل به ما دیدی چه ها کرد
زبان حال حضرت زینب س
چون سر سلطان دین شد روبرو
زینبش گردید اندر گفتگو
کِای هلال من کجا بودی تو دوش
گشته ای جانا چرا زار و خموش
زبان حال حضرت زینب س********** مخمس به غزل حافظ
بگفتا زینب محزون افگار
به دشت کربلا گشتم بسی خوار
بگو باد صبا با حالت زار
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
**********در میلاد حضرت زینب س
مژده ایدل موسم گل در گلستان امشب است
بلبلان بر شاخ گل هر یک غزلخوان امشب است
حوریان گویند یا رب این کدامین کوکب است
پنجم ماه جمادی نور روی زینب است
***زبان حال حضرت زینب س
مجلسی ابن زیاد از راه کین
داد تشکیل آن لعین ابن لعین
داد اذن عام از راه جفا
تا بیایند آن گروه مشرکین
زبان حال حضرت زینب س
زینب چو دید جسم حسینش به روی خاک
بگرفت روی دست چو قرآن چاک چاک
گفت ای عزیز فاطمه نور دو عین من
بنگر که گشته اهل و عیالت ز غم هلاک
***************زبان حال حضرت زینب س
ای پاره پاره تن به فدای سرِ تو من
قربان رأس بی تن و این پیکر تو من
بسیار داغ بر دل زینب رسیده است
اما که سوخت داغ علی اکبر تو من
********** زبان حال در مصیبت و اندوه زینب کبری س
هرچه غم شد خلق در دوران، یکی غمخانه داشت
همچو جغدی روز اول منزلی ویرانه داشت
گویمت ایدل که زینب را نمیدانی که کیست
نائب زهرا به دشت کربلا فرزانه داشت
در فضائل حضرت زینب کبری س
کیست زینب زینت شاه جهان
دختر حیدر امیر مؤمنان
بنت زهرا اُخت سبطین رسول
نور چشم خاتم پیغمبران
زبان حال حضرت ام المصائب س
گفت زینب با یزید بی حیا
کای لعین کافر شوم دغا
میکنی فخر و بسی نازی به خود
بی خبر هستی تو از امر خدا
نُملیی را حق که فرمود اِنَّما
در قیامت بر تو بی چون و چرا
خوش ولی از کشتن سبط رسول
یا که اولادش اسیر و بی نوا
خود نمیدانی مگر ای بی خرد
جد تو آزاد شد از دست ما
این سزای نیکی آن روز نیست
در عوض بر ما کنی جور و جفا
کن یقین خواهی نخواهی میروی
پیش جد و باب خود در آن سرا
دائماً دنیا نباشد بهر تو
هر چه خواهی کن به ما ظلمت روا
لیک با قهر الهی چون کنی
در جهنم در جوار اشقیا
آتش حق چون بگردد شعله ور
میشوی دود و روی اندر هوا
کرده ای امروز ما را دستگیر
کشته ای فرزند پاک مصطفی
بهتر از این بر تو نبود انتظار
ظلم باشد فخرِ اولادِ زنا
گر زنا زاده نبودی اینچنین
حجت حق را نمیکردی جفا
کافر و گبر و یهودی جملگی
هر یکی بر صندلی بگرفته جا
اهلبیتت پشت پرده با حجاب
دختران خسرو گلگون قبا
دست بسته ایستاده پای تخت
غل به گردن عابد غم مبتلا
شیر حق بر گردنش زنجیر هست
عار ناید شیر از این ماجرا
چون خری در گل فرو شد آن لعین
سر به زیر انداخت شد در ابتلا
ناگهان گفت آن سگ بی آبرو
میدهم خون حسینت را بها
آتشی زد بر دل زینب چنان
سوخت آندم گوئیا سر تا به پا
بازگفتش زینب خونین جگر
شرم کن ای بی حیا از مصطفی
کرده ای خون بر دل اهل جهان
تشنه لب کشتی تو مردان خدا
روزگارت تا قیامت ای لعین
لعن تو شد دمبدم واجب به ما
گفت آن ملعون که چوب خیزران
آورید ایندم که سازم آشنا
در حضور خواهرش یا دختران
بر لب و دندان شاه کربلا
گشت خاموش از سخن زینب ولی
اشک جاری شد چو سیل از دیده ها
گفت ای خاکم به سر کمتر بزن
بر لبان نوگل باغ هُدی
ناگهان گفتا سکینه عمه جان
خاک عالم بر سرم زین ماجرا
کن نظر ای عمۀ غم پرورم
خیزران و این سر و طشت طلا
بس کن ای "رونیزی" زار حزین
ای سگ درگاه آل مرتضی
إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
زبان حال حضرت زینب س
سر قبر حسین زینب به افغان
بگفتا با دلی زار و پریشان
دمی سر از لحد بردار و بنگر
که زینب آمده از شام ویران
در مصیبت امام زین العابدین ع
در وادی حَرّان و غل و جامعه یاران
بر گردن بیمار چنان آتش سوزان
فرمود به زینب که بیا عمۀ محزون
یکدم تو مرا بَر به سوی سایه ز احسان
زبان حال حضرت رقیه س ***********************
ای عمۀ غم پرورم ، بُد بابم اکنون در برم
برگو چه شد تاج سرم ، رفت و مرا با خود نبرد
ای عمۀ والاگهر ، ایندم شدم خونین جگر
بودم به دامان پدر ، رفت و مرا با خود نبرد
لالائی شاعر در اندوه شهادت حضرت علی اصغر********
بخواب ای اصغرم هنگام خواب است
ربابه از غمت در اضطراب است
بخواب ای نوگل سیمین بر من
سکینه از برایت دل کباب است
زبان حال حضرت قاسم ع ***** تضمین به شعر حافظ
بگفتا قاسم محزون عمو جان زار و غمگینم
بده اذنم کنم جانا فدایت جان شیرینم
مگر من شاهد بزمم ندادی جام زرینم
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
زبان حال قاسم ابن الحسن ع ****** مخمس به غزل حافظ
گفت قاسم که در این دشت بلا افتادم
جز تو ای خسرو دین کس نکند امدادم
سر و جان بهر خدا در قدمت بنهادم
فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
زبان حال علی اکبر ع*****تضمین به اشعار حافظ
علی اکبر بگفتا کِای پدر جان زار و غمگینم
در این دشت بلا بابا بده یک جام ذرینم
که من بر سر همی دارم خیال خواب دوشینم
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم
زبان حال حضرت علی اکبر ع ******** تضمین به اشعار سعدی
به گل بگفت هزاری که مست بوی تو باشم
هزار مرتبه قربان تار موی تو باشم
خوش آن زمان که به جنت چو روبروی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
زبان حال حضرت زینب س ******* تضمین به غزل حافظ
در صف کرببلا گشت چو زینب وطنش
خورد از جور و جفا باد خزان بر چمنش
گفت آن غمزده چون دید شه بی کفنش
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
زبان حال زینب کبری س در اربعین
کاروان شام آمد کربلا
با هزاران محنت و رنج و بلا
بر دو راهی چون رسید آمد بشیر
در حضور حجت خاص خدا
زبان حال حضرت زینب س در اربعین حسینی
اربعین آمد مصیبت شد بپا
شد زمین کربلا ماتم سرا
کاروان آمد ولی با سیل اشک
هر یکی چون بلبلی اندر نوا
نوحۀ زبان حال زینب کبری س
شد چو زینب وارد شام خراب
با زنان و کودکان دل کباب
گفت کِای شمر لعین بی حیا
من سه حاجت با تو دارم کن روا
زبان حال جبل الصبر حضرت زینب س
قافلۀ کربلا به شام روان شد
خون به دل شیعیان ز پیر و جوان شد
چون که رسیدند قتلگاه شهیدان
زینب مضطر به هر طرف نگران شد
زبان حال زینب کبری س ***********
زینب بگفتا یا حسین کِای نور چشمان ترم
یکدم نظر کن جان من بر حال زار اصغرم
از تشنگی افسرده شد این نوگل باغ علی
یک جرعۀ آبی رسان بهر خدا اندر حرم
زبان حال حضرت زینب الکبری صلواةالله علیها *********
گفت زینب به حسین ای شه خونین کفنم
چشم بگشا و ببین رفته برون جان ز تنم
جسم صد چاک تو ای نوگل باغ زهرا
گشته آغشته به خون ای گل نسرین بدنم
زبان حال حضرت زینب سلام الله علیها
گفت زینب بر سر نعش برادر
کِای عزیز فاطمه سبط پیمبر
من چه سازم با یتیمان تو جانا
در اسیری با سپاه قوم کافر
زبان حال حضرت کلثوم س با برادرش اباعبدالله ع
کلثوم زار بینوا با حالت مضطر
گفتا به شاهنشاه دین ای خسرو خاور
در کربلا من بی کس و بی یار و هم یاور
برگو چه سازد خواهرت با فرقۀ کافر
زبان حال حضرت زینب س**********
دمی ای نور چشمانم بیائید از ره احسان
که بر گیسویتان شانه زنم همچون مه تابان
شده نزدیک ای جانا به زینب عید قربانی
اگر احسان کند بر من در ایندم شاه مظلومان
زبان حال زینب کبری س **********
ای فلک با زینب مضطر چه ها خواهی نمود
از غم مرگ حسینش مبتلا خواهی نمود
روز مولودش فغان و ناله اش بودی به سر
گوئیا در کربلایش رهنما خواهی نمود
زبان حال حضرت زینب کبری س *************
به دشت کرببلا گفت زینب محزون
به ابن سعد لعین دغا که ای ملعون
فلک نموده مرا بی برادر و مضطر
ستاده ای و نظر میکنی در این هامون
زبان حال جبل الصبر حضرت زینب س ****************
بگفتا بلبلی با گل به گلزار
که از بوی تو هستم مست و هشیار
اگر روزی شوی افسرده از غم
شوم من بی کس و یار و مددکار
زبان حال حضرت ابالفضل ع
سرباز کوی حسین عباس نام آور است
در کربلا منصبش سقا و سرلشکر است
چون در زمین کربلا آن زادۀ مرتضی
با صدهزاران ادب با صدق و هم با صفا
زبان حال حضرت زینب س با مولا علی ع ***********
گفت زینب با دلی محزون و مضطر یا علی
ای شه دوران توئی ساقی کوثر یا علی
نامدی در کربلا یک لحظه ای تا بنگری
جسم صد چاک حسین در خون شناور یا علی
زبان حال ام المصائب س *********
گفت زینب کِای شه گلگون قبا
من چه سازم اندر این دشت بلا
یک طرف این کودکان بی پدر
یک طرف این کوفیان بی حیا
زبان حال ام المصائب حضرت زینب س
به شاه کرببلا گفت ای برادرِ زینب
توئی چو تاجِ سر و غمگسار و سرورِ زینب
تو میروی و منِ بینوا در این وادی
شوم اسیر یتیمانِ تو چه در بر زینب
زبان حال حضرت زینب س
گفت زینب به شاه شهیدان
ای برادر رَوی چون به میدان
من چه سازم بگو با یتیمان
در ره شام و این قوم عدوان
زبان حال ابالفضل ع
گویم اینک من ز سلطان جهان
شافع محشر شه لب تشنگان
گفت با عباس کاِی آرام جان
فکر آبی کن برای کودکان
جملگی از العطش دارد فغان
میلاد علمدار حسین ع
در چهارم روز شعبان گشت عالم گلستان
طوطی و طاووس و هدهد گشته لب شکر فشان
قمریان اندر طرب دراج و تیهو در نشاط
وصل گل آمد پدید و چهچه زن شد بلبلان
میلاد ابالفضل العباس ع
بلبل تو بزن چهچه که هنگام نوید است
چون دسته گلی تازه به گلزار رسیده است
امروز چو دیروز جهان خرم و خندان
میلاد ابالفضل علمدار رشید است
زبان حال قمر بنی هاشم ع ******* مخمس به غزل حافظ
گفت عباس دلاور که کنم میدان را
همچو صحرای قیامت چو زنم جولان را
نیست پروائی از این فرقۀ بی ایمان را
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژدۀ گل بلبل خوش الحان را
زبان حال ابالفضل ع با برادر
گقت سقای یتیمان با شه آزادگان
ای ولی حق تو مولایی منم چون بندگان
بندگی بر آستانت افتخار من بود
گر تو فرمائی قبولم ای ملائک پاسبان
زبان حال در مصیبت ابالفضل العباس ع
سقای طفلان حسین عباس نام آور
گفت ای گروه بی حیا ای فرقۀ کافر
طفلان شاه کربلا از تشنگی مضطر
یک قطرۀ آبی دهید ای قوم بد اختر
زبان حال حضرت عباس ع
شب به دور خیمه ها عباس آن میر سپاه
بود در گردش که ناگه دید از دوری سیاه
گفت برگو کیستی این نیمه شب بودی کجا
از دم شمشیر میسازم تو را ایندم تباه
زبان حال در رثای حضرت ابالفضل ع
ای زمین کربلا ای مهد آل بوتراب
نوجوانان حسین شد دست و پا از خون خضاب
بس نمودی ای سپهر کینه جو ظلم و جفا
تشنه لب شاهنشه دین در کنارش نهر آب
زبان حال ابالفضل ع با برادر
ایدل اگر به کوی حسینی گذر کنی
بر قتلگاه و خیمه گه شه نظر کنی
از آه کودکان ز عطش بس حذر کنی
جن و ملک ز آه و فغانت خبر کنی
زبان حال قمر بنی هاشم ع با برادر
داستانی یادم آمد شیعیان با حال زار
از علمدار حسین عباس شیر کاروان
گفت با شاه شهیدان کِای شه لب تشنگان
ده اجازه تا نمایم من علم را استوار
زبان حال ابالفضل ع با برادرش امام حسین ع
گفت عباس برادر که چه غوغا باشد
شورش و فتنه در این دشت چو بر پا باشد
یا حسین بهر غریبی تو گردد شب و روز
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
زبان حال حضرت عباس ع در وقت به میدان رفتن
کرد چون عباس عزم جنگ با آن کوفیان
در حضور شاه دین گفت ای شه لب تشنگان
خرگه سلطان دین گردیده چون فصل خزان
گشته بر پا العطش در این زمین تا آسمان
اذن فرما ای برادر جان به عباس فگار
زبان حال حضرت عباس ع ******* تضمین به اشعار حافظ
گفت عباس دلاور کز دم شمشیر ما
بگذرد هر ناکثی از گفتن تکبیر ما
هر کسی هر جا که باشد هست در زنجیر ما
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
در فضیلت حضرت ابالفضل العباس ع *****************
ای که در معرکۀ عشق یل دستانی
عالم از پرتو روی تو بود بستانی
هی به مرکب چو زنی ای مه خورشید لقا
جبرئیل از پی تو هست به سرگردانی
میلاد قمر بنی هاشم ع ******************************
میلاد علمدار شه تشنه لبان است
فرزند علی پادشه کون و مکان است
در عالم ناسوت همه از ره شادی
مشغول به تسبیح خداوند جهان است
زبان حال حضرت اباعبدالله ع با علی اکبر ع **********مخمس به غزل حافظ
ای نوجوان به سوی خدا میفرستمت
در کربلا به سیل بلا میفرستمت
با آه دل به سوز و نوا میفرستمت
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
زبان حال اباعبدالله بر بالین برادر
سرور دین شاه دشت کربلا
بر سر بالین عباس از وفا
آمد و گفت ای علمدار رشید
خیز یکدم ای مه سیمین لقا
زبان حال امام حسین ع با یاران و اصحاب *******
چون شه دین خسرو گلگون کفن
وادی کربُبلایش شد وطن
گفت با یاران و اصحاب عزیز
این زمین باشد همان مقصود من
زبان حال حضرت اباعبدالله ع با ابالفضل العباس ع *******
شیعیان اندر زمین کربلا
گشت وارد خسرو گلگون قبا
گفت با عباس آن شیر ژیان
کِای علمدار سپاه با وفا
زبان حال اباعبدالله ع با خداوند متعال ********
شه دین عازم دشت بلا شد
ملائک جملگی اندر نوا شد
ندا آمد ز سوی حی داور
چه داری تحفه ای سبط پیمبر
زبان حال اباعبدالله ع با علی اکبر ع
به دشت کربلا یک گلعذاری
فتاد از صدر زین با بی قراری
بگفتا ای پدر بنگر به حالم
خزان گشتم به هنگام بهاری
زبان حال اباعبدالله ع بر بالین علی اکبر ع *********
به دشت کربلا یاران شده امروز بستانی
بسی هم لاله و ریحان بپا گشته گلستانی
گلستانی ز شاه دین چو شد در کربلا وارد
در آندم باغبان دلخون که شد فصل زمستانی
زبان حال مصیبت خطاب به آهن **********
آهن اگر کنم ز تو یک شمه ای بیان
شاکی شوند از تو تمامیِ انس و جان
کاری تو کرده ای که فلک عرصه تنگ شد
جن و ملک شدند ز جور تو نوحه خوان
یک نظر کردم به دشت کربلا دیدم چنان
اهل بیت شاه خوبان جملگی اندر فغان
لحظه ای در فکر ماندم تا روم در قتلگاه
ناگهان دیدم صدای العطش از کودکان
زبان حال دل با امام حسین ع و .....
ایدل برای خدا رو به کربلا
در تحت قبّۀ شه دین کن تو التجا
اول سلام کن به حسین و برادرش
چون هر دو جان یکی بُد و در جسم شد دوتا
طلب زیارت شهرهای مقدسه
از مرحمت ببر به نجف یک دمی مرا
همچون سگی به پیش علی شاه لا فتی
گویم اگر که هست هزاران به از بهشت
البته هست بارگه شاه اولیا
زبان حال امام حسین ع بر بالین جوانش
حسین آمد به بالین جوانش
روان شد اشک غم از دیدگانش
بگفتا ای گل باغ پیمبر
ز جا برخیز ای شه زاده اکبر
زبان حال امام حسین ع با حضرت زینب س
گفت با زینب شه گلگون قبا
میروم ایندم به سوی اشقیا
خواهرم رو مرکب مرگم بیار
بهر قربانی شوم یکدم سوار
زبان حال امام حسین ع با حضرت زینب س
شه دین گفت به زینب که اَیا خواهر من
یکدم از خیمه برون آی گل سیمین بر من
با تو گویم سخن ای عصمت کبرای بتول
چون توئی خواهر و هم مادر غم پرور من
زبان حال اباعبدالله ع در هنگام وداع *****
شد حسین عازم به میدان با شتاب
زینبش گفتا که ای عالی جناب
ای برادر میروی من چون کنم
با یتیمان صغیر و دلکباب
زبان حال امام حسین ع در ورود به کربلا
حسین آمد به سوی خیمه هایش
صدا زد زینب غم مبتلایش
که ای غمدیده زینب خواهر من
توئی جانا به جای مادر من
میلاد سیدالشهدا ع ***********
ایدل بهار آمد و هنگام عید شد
بلبل بزن تو چهچه که وقت نوید شد
صحرا و کوه و دشت ز باغ و دمن تمام
گردید لاله زار و چو نرگس سفید شد
زبان حال امام سید الشهدا ع ***************
حسین در قتلگه میگفت با شمر ستمگر
که دانی مادرم زهرا و بابم ساقی کوثر
ترحم کن به حال من تو از بهر خدا امروز
که فردا من شفیع تو شوم در عرصۀ محشر
زبان حال امام حسین ع با علمدار کربلا
شه کرببلا گفتا به عباس دلاور چون
که باید ای برادرجان من و تو اندر این هامون
به راه حق شود پامال جسم نازنین ما
ولی زینب اسیر و بی کس و حیران و هم دلخون
زبان حال سیدالشهدا ع *********
یادم آمد از شه دین در زمین نینوا
بر سر نعش علی اکبر جوان مه لقا
گفت با حال حزین آن خسرو لب تشنگان
کِای علی اکبر نگر بر حال بابت از وفا
زبان حال اباعبدالله ع
گفت با زینب مضطر شه مظلومان چون
خواهرا صبر نما گریه مکن ای دلخون
کن پرستاری طفلان صغیر ای خواهر
زین مصیبت بنما صبر که از صبر فزون
زبان حال اما حسین ابن علی ع*********** تضمین به غزل حافظ
گفتا شه شهیدان کِای باب تاجدارا
بنگر دمی تو جانا این وادی بلا را
از هر طرف نظر کن افغان طفلها را
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
زبان حال امام حسین ع *********تضمین به غزل حافظ
شه دین گفت که ای قوم بسی من شادم
زین مصیبت که اسیری برود اولادم
داغ اکبر نرود هیچ زمان از یادم
فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم
زبان حال امام حسین ع *************
شه دین گفت چو خوش کشته شدن کار من است
دیدن داغ جوانان همه اشعار من است
حضرت دوست به هر جا و مکان یار من است
ای خوش آن روز که با دوست سر و کار من است
زبان حال اباعبدالله الحسین ع ***********************
شاه دین گفتا خدایا جدّ من پیغمبر است
مادرم زهرا و باب تاجدارم حیدر است
خود گواهم باش اندر کربلا از راه کین
اینچنین در دست هر کس بهر قتلم خنجر است
میلاد حضرت اباعبدالله الحسین ع
ایدل بهار آمد و هنگام لاله زار
بلبل بزن تو چهچه به هر برگ و شاخسار
سوسن به جلوه آمد و نسرین شکفته شد
گردید کوه و دشت و دمن جمله مرغزار
محرم-در فضیلت مصیبت اباعبدالله ع
رسید ماه محرم بهار غم آمد
به اهلبیت پیمبر بسی الم آمد
زمین کرببلا همچو کشتی طوفان
شکسته گشته و نوحش به بحر دم آمد
ورود کاروان حسینی به کربلا و زبان حال حضرت اباعبدالله ع
کاروانی از مدینه میرسد در کربلا
کوفیان کردند استقبال از مهر و وفا
خیر مقدم گفته شد بر میهمانان عزیز
آب را بستند اول آن گروه بی حیا
شد عیان ماه محرم که پیمبر گرید
در جنان فاطمه با ساقی کوثر گرید
آدم و جن و ملائک همه یکسر گرید
بر شه دین به جهان مسلم و کافر گرید