زبان حال جبل الصبر حضرت زینب س
زبان حال جبل الصبر حضرت زینب س
قافلۀ کربلا به شام روان شد
خون به دل شیعیان ز پیر و جوان شد
چون که رسیدند قتلگاه شهیدان
زینب مضطر به هر طرف نگران شد
جمله اسیران بسان برگ درختان
روی زمین ریخت همچو فصل خزان شد
زینب غمدیده همچو باز شکاری
رو به سوی نعش شاه تشنه لبان شد
زد به سر و گفت کِای عزیز برادر
عابد بیمار تو ز غم نگران شد
بر سر نعش علی اکبر محزون
مادر پیرش ز دیده اشک روان شد
گفت که ای نوجوان من علی اکبر
کن نظری کز غمت قدم چو کمان شد
دختر مظلومه ای بنام سکینه
بر سر نعش پدر به آه و فغان شد
گفت که بابا بسوی شام روانم
همسفر دختر تو شمر و سنان است
گشت ربابه ز بهر طفل صغیرش
مضطر و حیران و بی نوا به جهان شد
عاقبت از ظلم مردمان سیه دل
زینب مضطر به سوی کوفه روان شد
گفته چو "رونیزی" از غم شه خوبان
خاک به سر کن مگو که کوفه چنان شد
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....