میلاد حضرت مهدی عج * * * *
میلاد حضرت مهدی عج
جلوه گر شد نور حق در ماه شعبان دوستان
چهچه زن بلبل بیا یکدم به طرف بوستان
ساقیا می ده بنوشم مطربا برگیر دف
زان می طائر که قرآن کرده وصفش را بیان
تا سرایم جمله ای در وصف ختم الاوصیاء
گر کند خود استعانت بر حقیر ناتوان
طوطی و طاووس و هدهد جملگی اندر نشاط
کبک اندر کوهساران همچو قمری نغمه خوان
ماه و خورشید و کواکب جمله در فرمان او
بل هزاران ثابت و سیارها و کهکشان
خلقت این عالم امکان بود در ملک حق
تا بیاید کشتی دین را شود او بادبان
نرگس ونسرین و یاس و یاسمن در مرغزار
صندل و عود و صنوبر هر یکی عنبرفشان
عالم ملک و ملک گردیده یکسر در طرب
در ترنم ماهیان و در تنعم خاکیان
لیک حیرانم چه گویم وصف این گلگون عذار
گشته مداحش به قرآن خالق کون و مکان
آخرین تیری که از ترکش رها بنمود حق
مهدی آل محمد بود شاه انس و جان
جانشین مصطفی فرزند دلبند علی
نور چشم فاطمه آن بانوی اهل جنان
مهدی موعود حق آن یاور مستضعفان
مادر گیتی نمیزاید دگر مانند آن
هست از نسل خلیل و خود خلیل بی خلل
در میانش صد چو اسماعیل گردد امتحان
در طواف کوی او صدها هزاران چون کلیم
یوسف و یعقوب و یونس هم بوَد چون بندگان
هان مشو نومید ایدل عدل میگردد بپا
او بگیرد انتقام خون یکسر گلرخان
عدل برپا میشود از او به امر کردگار
او بگیرد انتقام هر یک از پیغمبران
این شکوفه از بهار عسکری آمد پدید
تا گلی گردد که باشد سرور هر گلستان
حجت حق والی مطلق بود در ملک حق
هست ثابت از وجودش این زمین و آسمان
خلقت این عالم امکان بُدی از بهر او
تا بیاید کشتی دین را شود او بادبان
در جهان آفرینش هر که او را دوست داشت
روز رستاخیز باشد روسفید از امتحان
در طلوع فجر صادق شد طلوع روی او
بر زمین بنهاد سر در سجده گفتا آن زمان
آمدم یا رب مرا از لطف خود کن سرفراز
تا نمایم من زمین را خالی از مستکبران
مورد تقدیر حق شد نرجس از نوزاد خویش
مادر گیتی نمیزاید دگر مانند آن
در قُماط زرنگارش همچو مه پیچید و برد
نزد بابش گفت آوردم حضورت در میان
عسکری بگرفت او را همچو گل بوئید و گفت
آمدی خوش در برم هستی مرا آرام جان
بر سر دستش گرفت و گفت ای پروردگار
حفظ فرمایش ز لطف خود به هر دور و زمان
در جهان آفرینش هر که باشد با تو دوست
در قیامت روسفید است او میان اُمَّتان
مهدی زهرا بیا بنگر دمی ایران زمین
گشته گلها جمله پرپر از جفای بعثیان
پیر مردی در جماران انتظارت میکشد
تا بیائی و گذاری مرحمی بر زخم آن
هست "رونیزی" چو کلب آستان اهلبیت
چشم امیدش به لطف مهدی صاحب زمان
بشنو ایدل تا بگویم از گلی نشکفته پر
روی دست باب خود چون بلبلی شد در فغان
زد تبسم با زبان حال گفتا کِای پدر
من نخواهم آب دیگر ای امام انس و جان
چون شدم سیراب بابا از جفای حرمله
شد گلویم پاره اینک ای شه لب تشنگان
شه بیاوردش به پشت خیمه گفتا زینبم
اصغرم آمد ز میدان گشته رنگش ارغوان
خواب رفته بر سر دوشم بگیر او را ز من
از ربابه کن تو پنهان تا نبیند روی آن
زن به سر "رونیزیا" ای کلب درگاه علی
گو که وقت رحلتم هستم غریب و ناتوان
بس کن ای "رونیزیا" ای کلب درگاه علی
زین مصیبت فاطمه گریان شود اندر جنان
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....