زبان حال اباعبدالله ع با علی اکبر ع
زبان حال اباعبدالله ع با علی اکبر ع
به دشت کربلا یک گلعذاری
فتاد از صدر زین با بی قراری
بگفتا ای پدر بنگر به حالم
خزان گشتم به هنگام بهاری
بیامد بلبلش بر سر بگفتا
که از هجر تو گشتم همچو خاری
دگر بویت نیاید بر مشامم
زنم چهچه ولی با آه و زاری
ز جا برخیز یکدم ای گل من
سوی بستان بیا از راه یاری
تمام بلبلان در انتظارند
خبر از حالت زینب ندارند
منم بلبل به بالین تو جانا
نگر بر من ز راه غمگساری
چرا افسرده گشتی ای گل من
بسی کردم برایت آب یاری
پس از تو من گل دیگر نبویم
دمادم میشود از دیده جاری
شدی پرپر در این دشت و بیابان
که بلبل را کنی یکدم تو یاری
دمی ای نوگل زیبا نگارم
شدم عازم به سوی لاله زاری
بگو با بلبلان سوی گلستان
مرا یادی کنند از راه یاری
چو گفتی بلبل و گل هردو با هم
یکی صید و دگر باز شکاری
بگو بلبل حسین و اکبرش گل
که شد گل آهوی مشک تتاری
بزن "رونیزیا" بر دامن گل
دو دست التجا با آه و زاری
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
(مشک تتاری=مشکی که از تاتارستان میآید)