زبان حال حضرت زینب س در اربعین
زبان حال حضرت زینب س در اربعین حسینی
اربعین آمد مصیبت شد بپا
شد زمین کربلا ماتم سرا
کاروان آمد ولی با سیل اشک
هر یکی چون بلبلی اندر نوا
ناگهان گفتا سکینه عمه جان
میرسد اندر مشامم گوئیا
بوی بابایم حسین تشنه لب
بر سرش شمر لعین بی حیا
ترسم آخر من شوم بار دگر
روبرو با فرقۀ قوم دغا
گفت زینب کِای حزین مستمند
غم مخور ای دختر بی اقربا
شد چو زینب وارد آن سرزمین
زد به سر گفتا کجائی یا اخا
کوفه رفتم شام در بزم یزید
بس جفا دیدم من از آن بی حیا
ازدحام و اذن عام آن پلید
در مقابل کودکان بی نوا
یک طرف کرسی نشینان فرنگ
جملگی در عیش و نوش و بادها
یک طرف چوب خزیران یزید
یک طرف رأس تو در طشت طلا
در خرابه منزل ما شد ز غم
بود بی سقف و در و دیوارها
شب ز سرما عابدین مضطرم
روز در گرما و زنجیر از جفا
من خجالت میکشم درد دلم
بهر تو گویم تمام ماجرا
لیک میگویم رقیه دخترت
شد مکانش در خرابه از جفا
گفت "رونیزی" که ای دخت علی
دست من بر دامنت ای با وفا
کن طلب آیم سر قبر تو من
سر برهنه پا برهنه چون گدا
دخت زهرا حق شاه تشنه لب
حق باب و مادرت خیرالنسا
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....