زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
صلوات
یادم آمد کربلا ای دوستان
با دلی پر خون نمایم من بیان
روز عاشورا گل باغ حسین
روی دست باب خود شد لامکان
گفت کای باب عزیز تاجدار
من شدم سیراب با آه و فغان
شه نظر کرد و بدیدی اصغرش
در تلذّی باشد و هم ناتوان
گفت ای پروردگار ذوالجلال
در رهت دادم صغیرم این زمان
شه بسوی خیکه آمد گفت چون
خواهرا زینب بیا طفلم ستان
زینب آمد خدمت شه دید چون
غنچۀ باغ حسینی شد خزان
زد به سر گفتا که ای جان عزیز
آب نوشیدی ز پیکان و سنان
زینبش آورد اندر خیمه گه
شورشی افتاد در بین زنان
مادرش آمد ببیند اصغرش
دید در قنداقه گشته خون تپان
ای سگ کوی حسینی روز و شب
شو تو "رونیزی" چو قمری در فغان
التماس دعا- برای شادی روح شاعر مرحوم و خاندانش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احشرنا معهم