زبان حال در مصیبت حضرت علی اصغر ع
زبان حال در مصیبت حضرت علی اصغر
داستانی از علی اصغر شیرین زبان
گویم اینک تا زنم آتش به جان انس و جان
گوئیا عُشر محرم شد حسین بی غمگسار
بانگ هل من ناصرش شد جلوه گر در آن دیار
ناگهان از خیمه گه شد شورش و غوغا بپا
شد روان سوی حرم آندم شه گلگون قبا
گفت ای خواهر مکن زاری که بر من دشمنان
چیره میگردند خواهر این گروه دشمنان
زینبش گفتا که ای شاهنشه بی اقربا
طفل مظلومت علی اصغر مه نیکو لقا
میکند زاری که زنها جملگی اندر فغان
همچو بلبل چهچه زن گردیده ای شاه جهان
شاه دین گفتا به زینب اصغرم آور کنون
تا که سیرابش نمایم بلکه از دریای خون
زینبش آورد همچون دسته گل تقدیم کرد
گوئیا شه از برای طفل خود تعظیم کرد
شه چو بلبل غنچۀ نشکفته را در بر گرفت
همچنان شور و فغان در خیمه گه از سر گرفت
شد خرامان سوی میدان گفت کِای قوم دغا
رحم بنمائید بر این طفل زار بی گناه
از عطش اندر تلذّی باشد و اندر فغان
دست بسته آمده این طفل سوی کوفیان
قطرۀ آبی دهیدش چون که باشد بی گناه
عمرش از تاب عطش ای قوم میگردد تباه
آب دادندش بلی از حرمله تیر سه پر
بر گلوی شاهزاده آمد و شد خون جگر
دست و پا زد روی دست باب گفتا ای پدر
من نخواهم آب دیگر عمر من آمد به سر
شه نظر کرد و گلوی اصغرش را پاره دید
گفت ای جان عزیزم گشتی آخر نا امید
شاه دین برگشت سوی خیمه گفتا زینبا
اصغرم سیراب گشته مادرش برگو بیا
شه به پشت خیمه قبر کوچکی با حال زار
از برای اصغرش آماده کرد آن دلفگار
تا نگردد پایمال سم اسب دشمنان
چون که جسم نازک اصغر ندارد تاب آن
خاک بر سر کن اَیا "رونیزی" محزون زار
تا قیامت از غم شهزادۀ گلگون عذار
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....