زبان حال قمر بنی هاشم ع با برادر
زبان حال قمر بنی هاشم ع با برادر
داستانی یادم آمد شیعیان با حال زار
از علمدار حسین عباس شیر کاروان
گفت با شاه شهیدان کِای شه لب تشنگان
ده اجازه تا نمایم من علم را استوار
برکشم شمشیر چون بابم شه خیبر گشا
بر گروه مشرکین سازم قیامت آشکار
کی سزاوار است جانا زینبم محزون شود
یا سکینه از عطش گردیده باشد بی قرار
غنچۀ نشکفته اصغر چون گل پژمرده شد
مادرش گرید دمادم بهر آن طفل فگار
نی توانم دید شاها حال زار کودکان
از عطش زاری کنان باشند و هم چشم انتظار
ای برادر حق زهرا مادرت دخت رسول
ده اجازه تا کنم جانم فدای جان یار
جمله یاران زین جهان رفتند در باغ جنان
لیک عباس تو باشد در برابر بنده وار
الغرض اذن از شه خوبان گرفت و شد روان
همچو شیر شرزه او وارد به دشت کارزار
گوئیا حیدر کشیدی نعره ای از دل چنان
لرزه ای افتاد بر اندام قوم نابکار
حمله بنمودی خزان شد هر طرف از زیر تیغ
بانگ فریاد و امان گردید آندم آشکار
ریخت چون برگ خزان سرها ز تن تن ز سر
از جلو هم از عقب هم از یمین و از یسار
ناکهان بر دست سقای یتیمان شد پدید
ضربتی گویا که آندم شد حسین بی غمگسار
از سر زین بر زمین افتاد آن بدر منیر
رو به سمت خیمه کاِی شاها شدم در اضطرار
رس به فریادم تو ای نور دو چشمان بتول
سر به زانویت نهم جان را کنم تسلیم یار
روز عاشورا چه شد در کربلا بر پا بسی
لاله و ریحان و نرگس سنبل و نسرین هزار
هست "رونیزی" به سردار و علمدار حسین
چون سگی بر درگهش هر لحظه او امیدوار
اللهم
صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم ذریّه یعنی = نسل،
فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات