زبان حال حضرت زینب س
زبان حال حضرت زینب س
گفت زینب به شاه شهیدان
ای برادر رَوی چون به میدان
من چه سازم بگو با یتیمان
در ره شام و این قوم عدوان
کشته شد اکبر و عون و جعفر
هم علمدار سقای لشکر
بین تو احوال این زار مضطر
چون کند خواهرت در بیابان
دست عباسم از تن جدا شد
از جفا عیش قاسم عزا شد
وامصیبت که بر ما چه ها شد
بلبلان جمله در آه و افغان
شورش کوفیان ستمگر
نالۀ کودکان برادر
این شهیدان که افتاده بی سر
جمله بر زینب زار و نالان
ای برادر ببین اشکبارم
شد ز هجرت سیه روزگارم
در اسیری ز غم خون ببارم
میروم سوی ختم رسولان
روز زینب سیه چون شب تار
گشته ام بی کس و یار و غمخوار
عابدین گشته محزون و تب دار
در خرابه شوم رو به ویران
شاه دین گفت کِای خواهر من
رو به خیمه تو ای مضطر من
کن پرستاری دختر من
صبر کن خواهرم با یتیمان
روز اول نصیب تو با من
بوده از جانب حی ذوالمن
تو اسیری و من کشته گشتن
چاره نبود منم چون غریبان
میروم سوی این قوم کافر
تا شوم کشته ای جان خواهر
من نخواهم دگر بعد اکبر
زنده باشم چنان مرغ بی جان
کن تو "رونیزی" زار و مضطر
از غم هجر شهزاده اصغر
تا قیامت همی خاک بر سر
همچو بلبل دمادم نوا خوان
اللهم
صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم ذریّه یعنی = نسل،
فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات