زبان حال زینب کبری س
نوحۀ زبان حال زینب کبری س
شد چو زینب وارد شام خراب
با زنان و کودکان دل کباب
گفت کِای شمر لعین بی حیا
من سه حاجت با تو دارم کن روا
جمله زنها دختر پیغمبریم
لحظه ای بنگر چسان بی مَعجریم
یک رهی ما را نما داخل به شام
تا که دور ما نگردد ازدحام
دوم این سرها برون بر بین ما
تا که نامحرم نبیند روی ما
سومین کن امر تا این محملان
روی اندازی شود بهر زنان
آن سگ ملعون از حق بی خبر
خیزران دروازه را شد رهسپر
کرد سرها با اسیران روبرو
زینب آمد گریه اش اندر گلو
تا سه ساعت بر در دروازه شان
شد بلند از هر طرف آوازه شان
بعد از آن اندر خرابه شد مکان
اهلبیت خسرو لب تشنگان
آن یکی گوید به زینب عمه جان
دیگری گوید که هستم ناتوان
زان میانه بلبل باغ حسین
خواب رفت و گشت اندر شور و شین
گفت زینب کِای گل نشکفته پر
گریه کم کن بابت آید از سفر
گفت بابم بود اکنون در برم
بوسه میزد بر دو چشمان ترم
عمه جان بر گو چه شد بابای من
از چه رو گشته خرابه جای من
گشته "رونیزی" به دوران دلغمین
از برای کودکان شاه دین
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....