ورود کاروان حسینی به کربلا و زبان حال حضرت اباعبدالله ع
ورود کاروان حسینی به کربلا و زبان حال حضرت اباعبدالله ع
کاروانی از مدینه میرسد در کربلا
کوفیان کردند استقبال از مهر و وفا
خیر مقدم گفته شد بر میهمانان عزیز
آب را بستند اول آن گروه بی حیا
فوج فوج کوفیان بر قتل شه عازم شدند
رسم مهمانی همین باشد به آل مصطفی
سرور لب تشنگان فرمود با یاران خود
میرسد بر ما اجل ای یاوران با صفا
هر که دارد حب مال و جاه با ما زین سفر
هیچ نبود جز سنان و خنجر و هم نیزه ها
جملگی مقتول میگردند از ظلم یزید
هر که با ما بوده باشد در زمین نینوا
عده ای برخاستند و رهسپار حق شدند
عدۀ دیگر تمامی بر طریق قهقرا
ثانیاً شاه جهان اتمام حجت کرد چون
تا شود ظاهر به عالم فرقۀ جور و جفا
جملگی رفتند همچون مردمان بت پرست
دید زینب شد حسینش بی کس و بی اقربا
گفت ای جان برادر پس شما را یاوری
نیست در این سرزمین ای نور چشم مرتضی
گر شوی تو کشته و زینب اسیر کوفیان
وای بر حال من و این کودکان بی نوا
در جوابش گفت شاه دین حسین تشنه لب
صبر کن ای خواهر محزون زارم در بلا
امر حق باشد که من گردم شهید و تو اسیر
کن پرستاری تو جانا عابد غم مبتلا
گر تو خواهی شافعت گردد به روز واپسین
کن نوا چون نی تو "رونیزی" به شاه کربلا
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....