زبان حال حضرت قاسم ع ***************
زبان حال حضرت قاسم ع
بگفتا قاسم محزون نالان
هزاران جان من قربان جانان
عمو جان من یتیم و بی نوایم
در این دشت بلا بی اقربایم
نخواهم زندگی ای زمرۀ ناس
پس از مرگ علمداری چو عباس
نیاید زندگی دیگر به کارم
پس از شهزادۀ گلگون عذارم
بده اذنم روم تا کشته گردم
به راه دین به خون آغشته گردم
اگر اذنم دهی ای خسرو دین
روم میدان شوم پامال از کین
چه خوش باشد بیائی در بر من
بود تاج کرامت بر سر من
وصیت از پدر دارم عمو جان
که جانم را کنم پیش تو قربان
اگر اذنم ندادی گو چه سازم
حضور مجتبی شاه حجازم
به حق مادرت زهرای اطهر
مکن قلب مرا زار و مکدر
که من در این زمین بابا ندارم
یتیم و بی کس و بی غمگسارم
ندارم طاقت اینگونه هجران
سکینه تشنه لب در این بیابان
تمام یاوران آغشته در خون
ولی من زنده باشم همچو مجنون
جوابش داد شاه تشنه کامان
مزن آتش به جانم ای عمو جان
تو هستی یادگار مجتبایم
توئی آن مرغ خوش خوان و نوایم
گرفت اذن و روان شد سوی میدان
چو بلبل چهچه زن قمری غزلخوان
بگفت ای کوفیان بی حمیّت
روا باشد به ما تا کی اذیت
بزد خود را به لشکر همچو حیدر
که سرگردان و حیران قوم کافر
که ناگه منقذ ملعون کافر
بزد تیغی به فرق آن دلاور
ز پا افتاد و گفت ای شاه خوبان
به فریادم برس یکدم عمو جان
بیا بنگر که زار و بیقرارم
مرا دریاب ای عم فگارم
حلالم کن عموی دل فگارم
که رفتم پیش جد تاجدارم
تو "رونیزی" دمادم در نوائی
سگ درگاه شاه کربلائی
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....