در مصیبت امام زین العابدین ع،،،،،،،،،،،،،،،،
در مصیبت امام زین العابدین ع
در وادی حَرّان و غل و جامعه یاران
بر گردن بیمار چنان آتش سوزان
فرمود به زینب که بیا عمۀ محزون
یکدم تو مرا بَر به سوی سایه ز احسان
در مصیبت امام زین العابدین ع
در وادی حَرّان و غل و جامعه یاران
بر گردن بیمار چنان آتش سوزان
فرمود به زینب که بیا عمۀ محزون
یکدم تو مرا بَر به سوی سایه ز احسان
زبان حال حضرت رقیه س ***********************
ای عمۀ غم پرورم ، بُد بابم اکنون در برم
برگو چه شد تاج سرم ، رفت و مرا با خود نبرد
ای عمۀ والاگهر ، ایندم شدم خونین جگر
بودم به دامان پدر ، رفت و مرا با خود نبرد
لالائی شاعر در اندوه شهادت حضرت علی اصغر********
بخواب ای اصغرم هنگام خواب است
ربابه از غمت در اضطراب است
بخواب ای نوگل سیمین بر من
سکینه از برایت دل کباب است
زبان حال حضرت قاسم ع ***** تضمین به شعر حافظ
بگفتا قاسم محزون عمو جان زار و غمگینم
بده اذنم کنم جانا فدایت جان شیرینم
مگر من شاهد بزمم ندادی جام زرینم
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
زبان حال قاسم ابن الحسن ع ****** مخمس به غزل حافظ
گفت قاسم که در این دشت بلا افتادم
جز تو ای خسرو دین کس نکند امدادم
سر و جان بهر خدا در قدمت بنهادم
فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
زبان حال علی اکبر ع*****تضمین به اشعار حافظ
علی اکبر بگفتا کِای پدر جان زار و غمگینم
در این دشت بلا بابا بده یک جام ذرینم
که من بر سر همی دارم خیال خواب دوشینم
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم
زبان حال حضرت علی اکبر ع ******** تضمین به اشعار سعدی
به گل بگفت هزاری که مست بوی تو باشم
هزار مرتبه قربان تار موی تو باشم
خوش آن زمان که به جنت چو روبروی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
زبان حال حضرت زینب س ******* تضمین به غزل حافظ
در صف کرببلا گشت چو زینب وطنش
خورد از جور و جفا باد خزان بر چمنش
گفت آن غمزده چون دید شه بی کفنش
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
زبان حال زینب کبری س در اربعین
کاروان شام آمد کربلا
با هزاران محنت و رنج و بلا
بر دو راهی چون رسید آمد بشیر
در حضور حجت خاص خدا
زبان حال حضرت زینب س در اربعین حسینی
اربعین آمد مصیبت شد بپا
شد زمین کربلا ماتم سرا
کاروان آمد ولی با سیل اشک
هر یکی چون بلبلی اندر نوا
نوحۀ زبان حال زینب کبری س
شد چو زینب وارد شام خراب
با زنان و کودکان دل کباب
گفت کِای شمر لعین بی حیا
من سه حاجت با تو دارم کن روا
زبان حال جبل الصبر حضرت زینب س
قافلۀ کربلا به شام روان شد
خون به دل شیعیان ز پیر و جوان شد
چون که رسیدند قتلگاه شهیدان
زینب مضطر به هر طرف نگران شد
زبان حال زینب کبری س ***********
زینب بگفتا یا حسین کِای نور چشمان ترم
یکدم نظر کن جان من بر حال زار اصغرم
از تشنگی افسرده شد این نوگل باغ علی
یک جرعۀ آبی رسان بهر خدا اندر حرم
زبان حال حضرت زینب الکبری صلواةالله علیها *********
گفت زینب به حسین ای شه خونین کفنم
چشم بگشا و ببین رفته برون جان ز تنم
جسم صد چاک تو ای نوگل باغ زهرا
گشته آغشته به خون ای گل نسرین بدنم
زبان حال حضرت زینب سلام الله علیها
گفت زینب بر سر نعش برادر
کِای عزیز فاطمه سبط پیمبر
من چه سازم با یتیمان تو جانا
در اسیری با سپاه قوم کافر
زبان حال حضرت کلثوم س با برادرش اباعبدالله ع
کلثوم زار بینوا با حالت مضطر
گفتا به شاهنشاه دین ای خسرو خاور
در کربلا من بی کس و بی یار و هم یاور
برگو چه سازد خواهرت با فرقۀ کافر
زبان حال حضرت زینب س**********
دمی ای نور چشمانم بیائید از ره احسان
که بر گیسویتان شانه زنم همچون مه تابان
شده نزدیک ای جانا به زینب عید قربانی
اگر احسان کند بر من در ایندم شاه مظلومان
زبان حال زینب کبری س **********
ای فلک با زینب مضطر چه ها خواهی نمود
از غم مرگ حسینش مبتلا خواهی نمود
روز مولودش فغان و ناله اش بودی به سر
گوئیا در کربلایش رهنما خواهی نمود
زبان حال حضرت زینب کبری س *************
به دشت کرببلا گفت زینب محزون
به ابن سعد لعین دغا که ای ملعون
فلک نموده مرا بی برادر و مضطر
ستاده ای و نظر میکنی در این هامون
زبان حال جبل الصبر حضرت زینب س ****************
بگفتا بلبلی با گل به گلزار
که از بوی تو هستم مست و هشیار
اگر روزی شوی افسرده از غم
شوم من بی کس و یار و مددکار
زبان حال حضرت ابالفضل ع
سرباز کوی حسین عباس نام آور است
در کربلا منصبش سقا و سرلشکر است
چون در زمین کربلا آن زادۀ مرتضی
با صدهزاران ادب با صدق و هم با صفا
زبان حال حضرت زینب س با مولا علی ع ***********
گفت زینب با دلی محزون و مضطر یا علی
ای شه دوران توئی ساقی کوثر یا علی
نامدی در کربلا یک لحظه ای تا بنگری
جسم صد چاک حسین در خون شناور یا علی
زبان حال ام المصائب س *********
گفت زینب کِای شه گلگون قبا
من چه سازم اندر این دشت بلا
یک طرف این کودکان بی پدر
یک طرف این کوفیان بی حیا
زبان حال ام المصائب حضرت زینب س
به شاه کرببلا گفت ای برادرِ زینب
توئی چو تاجِ سر و غمگسار و سرورِ زینب
تو میروی و منِ بینوا در این وادی
شوم اسیر یتیمانِ تو چه در بر زینب
زبان حال حضرت زینب س
گفت زینب به شاه شهیدان
ای برادر رَوی چون به میدان
من چه سازم بگو با یتیمان
در ره شام و این قوم عدوان
زبان حال ابالفضل ع
گویم اینک من ز سلطان جهان
شافع محشر شه لب تشنگان
گفت با عباس کاِی آرام جان
فکر آبی کن برای کودکان
جملگی از العطش دارد فغان
میلاد علمدار حسین ع
در چهارم روز شعبان گشت عالم گلستان
طوطی و طاووس و هدهد گشته لب شکر فشان
قمریان اندر طرب دراج و تیهو در نشاط
وصل گل آمد پدید و چهچه زن شد بلبلان
میلاد ابالفضل العباس ع
بلبل تو بزن چهچه که هنگام نوید است
چون دسته گلی تازه به گلزار رسیده است
امروز چو دیروز جهان خرم و خندان
میلاد ابالفضل علمدار رشید است
زبان حال قمر بنی هاشم ع ******* مخمس به غزل حافظ
گفت عباس دلاور که کنم میدان را
همچو صحرای قیامت چو زنم جولان را
نیست پروائی از این فرقۀ بی ایمان را
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژدۀ گل بلبل خوش الحان را
زبان حال ابالفضل ع با برادر
گقت سقای یتیمان با شه آزادگان
ای ولی حق تو مولایی منم چون بندگان
بندگی بر آستانت افتخار من بود
گر تو فرمائی قبولم ای ملائک پاسبان
زبان حال در مصیبت ابالفضل العباس ع
سقای طفلان حسین عباس نام آور
گفت ای گروه بی حیا ای فرقۀ کافر
طفلان شاه کربلا از تشنگی مضطر
یک قطرۀ آبی دهید ای قوم بد اختر
زبان حال حضرت عباس ع
شب به دور خیمه ها عباس آن میر سپاه
بود در گردش که ناگه دید از دوری سیاه
گفت برگو کیستی این نیمه شب بودی کجا
از دم شمشیر میسازم تو را ایندم تباه
زبان حال در رثای حضرت ابالفضل ع
ای زمین کربلا ای مهد آل بوتراب
نوجوانان حسین شد دست و پا از خون خضاب
بس نمودی ای سپهر کینه جو ظلم و جفا
تشنه لب شاهنشه دین در کنارش نهر آب
زبان حال ابالفضل ع با برادر
ایدل اگر به کوی حسینی گذر کنی
بر قتلگاه و خیمه گه شه نظر کنی
از آه کودکان ز عطش بس حذر کنی
جن و ملک ز آه و فغانت خبر کنی
زبان حال قمر بنی هاشم ع با برادر
داستانی یادم آمد شیعیان با حال زار
از علمدار حسین عباس شیر کاروان
گفت با شاه شهیدان کِای شه لب تشنگان
ده اجازه تا نمایم من علم را استوار
زبان حال ابالفضل ع با برادرش امام حسین ع
گفت عباس برادر که چه غوغا باشد
شورش و فتنه در این دشت چو بر پا باشد
یا حسین بهر غریبی تو گردد شب و روز
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
زبان حال حضرت عباس ع در وقت به میدان رفتن
کرد چون عباس عزم جنگ با آن کوفیان
در حضور شاه دین گفت ای شه لب تشنگان
خرگه سلطان دین گردیده چون فصل خزان
گشته بر پا العطش در این زمین تا آسمان
اذن فرما ای برادر جان به عباس فگار
زبان حال حضرت عباس ع ******* تضمین به اشعار حافظ
گفت عباس دلاور کز دم شمشیر ما
بگذرد هر ناکثی از گفتن تکبیر ما
هر کسی هر جا که باشد هست در زنجیر ما
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
در فضیلت حضرت ابالفضل العباس ع *****************
ای که در معرکۀ عشق یل دستانی
عالم از پرتو روی تو بود بستانی
هی به مرکب چو زنی ای مه خورشید لقا
جبرئیل از پی تو هست به سرگردانی
میلاد قمر بنی هاشم ع ******************************
میلاد علمدار شه تشنه لبان است
فرزند علی پادشه کون و مکان است
در عالم ناسوت همه از ره شادی
مشغول به تسبیح خداوند جهان است