وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی
وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی
در کربلا چون سرو و یاسمینی
دیدم یکی سقای دل غمینی
سردار شاهنشاه بی قرینی
گفتا چو خود را دید بی مُعینی
وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی
وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی
در کربلا چون سرو و یاسمینی
دیدم یکی سقای دل غمینی
سردار شاهنشاه بی قرینی
گفتا چو خود را دید بی مُعینی
وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی
سخنان حضرت ابالفضل العباس ع در عاشورا،
وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی
در کربلا چون سرو و یاسمینی
دیدم یکی سقای دل غمینی
سردار شاهنشاه بی قرینی
گفتا چو خود را دید بی مُعینی
وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی
میلاد باب الحوائج قمر بنی هاشم ع
ای دل تو مخور غم که دگر وقت نوید است
چون دسته گلی تازه به گلزار تنیدست
امروز چو دیروز جهان خرم و خندان
میلاد ابالفضل علمدار رشیدست
سخنان حضرت ابالفضل العباس ع در عاشورا،
وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی
در کربلا چون سرو و یاسمینی
دیدم یکی سقای دل غمینی
سردار شاهنشاه بی قرینی
گفتا چو خود را دید بی مُعینی
وَاللهِ اِن قَطَعتُمو یَمینی
یا قمر منیر بنی هاشم علیه السلام
سرچشمۀ وفا و صفا و حیا توئی
فرزند مرتضی شه خیبر گشا توئی
نور دو چشم حضرت خیرالنسا توئی
میر سپاه خسرو گلگون قبا توئی
آن یکه تاز معرکۀ کربلا توئی
محرم آمد و میر علمدار
محرم آمد و آمد محرم
زمین و آسمان شد پر ز ماتم
محرم آمد و گلها خزان شد
چنان ظلمی ز دست ساربان شد
در فضیلت حضرت ابالفضل العباس ع
ای که در معرکۀ عشق یل دستانی
عالم از پرتو روی تو بود بستانی
هی به مرکب چو زنی ای مه خورشید لقا
جبرئیل از پی تو هست به سرگردانی
یا قمر منیر بنی هاشم علیه السلام
تضمین به غزل حافظ
بگفتا با حسین میر علمدار
تو چون شمعی منم پروانۀ زار
توئی یوسف منم از جان خریدار
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
قمر بنی هاشم ع ******* مخمس به غزل حافظ
صلوات
گفت عباس دلاور که کنم میدان را
همچو صحرای قیامت چو زنم جولان را
نیست پروائی از این فرقۀ بی ایمان را
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژدۀ گل بلبل خوش الحان را
زبان حال حضرت ابالفضل ع
سرباز کوی حسین عباس نام آور است
در کربلا منصبش سقا و سرلشکر است
چون در زمین کربلا آن زادۀ مرتضی
با صدهزاران ادب با صدق و هم با صفا
زبان حال ابالفضل ع
گویم اینک من ز سلطان جهان
شافع محشر شه لب تشنگان
گفت با عباس کاِی آرام جان
فکر آبی کن برای کودکان
جملگی از العطش دارد فغان
میلاد علمدار حسین ع
در چهارم روز شعبان گشت عالم گلستان
طوطی و طاووس و هدهد گشته لب شکر فشان
قمریان اندر طرب دراج و تیهو در نشاط
وصل گل آمد پدید و چهچه زن شد بلبلان
میلاد ابالفضل العباس ع
بلبل تو بزن چهچه که هنگام نوید است
چون دسته گلی تازه به گلزار رسیده است
امروز چو دیروز جهان خرم و خندان
میلاد ابالفضل علمدار رشید است
زبان حال قمر بنی هاشم ع ******* مخمس به غزل حافظ
گفت عباس دلاور که کنم میدان را
همچو صحرای قیامت چو زنم جولان را
نیست پروائی از این فرقۀ بی ایمان را
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژدۀ گل بلبل خوش الحان را
زبان حال ابالفضل ع با برادر
گقت سقای یتیمان با شه آزادگان
ای ولی حق تو مولایی منم چون بندگان
بندگی بر آستانت افتخار من بود
گر تو فرمائی قبولم ای ملائک پاسبان
زبان حال در مصیبت ابالفضل العباس ع
سقای طفلان حسین عباس نام آور
گفت ای گروه بی حیا ای فرقۀ کافر
طفلان شاه کربلا از تشنگی مضطر
یک قطرۀ آبی دهید ای قوم بد اختر
زبان حال حضرت عباس ع
شب به دور خیمه ها عباس آن میر سپاه
بود در گردش که ناگه دید از دوری سیاه
گفت برگو کیستی این نیمه شب بودی کجا
از دم شمشیر میسازم تو را ایندم تباه
زبان حال در رثای حضرت ابالفضل ع
ای زمین کربلا ای مهد آل بوتراب
نوجوانان حسین شد دست و پا از خون خضاب
بس نمودی ای سپهر کینه جو ظلم و جفا
تشنه لب شاهنشه دین در کنارش نهر آب
زبان حال ابالفضل ع با برادر
ایدل اگر به کوی حسینی گذر کنی
بر قتلگاه و خیمه گه شه نظر کنی
از آه کودکان ز عطش بس حذر کنی
جن و ملک ز آه و فغانت خبر کنی
زبان حال قمر بنی هاشم ع با برادر
داستانی یادم آمد شیعیان با حال زار
از علمدار حسین عباس شیر کاروان
گفت با شاه شهیدان کِای شه لب تشنگان
ده اجازه تا نمایم من علم را استوار
زبان حال ابالفضل ع با برادرش امام حسین ع
گفت عباس برادر که چه غوغا باشد
شورش و فتنه در این دشت چو بر پا باشد
یا حسین بهر غریبی تو گردد شب و روز
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
زبان حال حضرت عباس ع در وقت به میدان رفتن
کرد چون عباس عزم جنگ با آن کوفیان
در حضور شاه دین گفت ای شه لب تشنگان
خرگه سلطان دین گردیده چون فصل خزان
گشته بر پا العطش در این زمین تا آسمان
اذن فرما ای برادر جان به عباس فگار
زبان حال حضرت عباس ع ******* تضمین به اشعار حافظ
گفت عباس دلاور کز دم شمشیر ما
بگذرد هر ناکثی از گفتن تکبیر ما
هر کسی هر جا که باشد هست در زنجیر ما
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
در فضیلت حضرت ابالفضل العباس ع *****************
ای که در معرکۀ عشق یل دستانی
عالم از پرتو روی تو بود بستانی
هی به مرکب چو زنی ای مه خورشید لقا
جبرئیل از پی تو هست به سرگردانی
میلاد قمر بنی هاشم ع ******************************
میلاد علمدار شه تشنه لبان است
فرزند علی پادشه کون و مکان است
در عالم ناسوت همه از ره شادی
مشغول به تسبیح خداوند جهان است
زبان حال حضرت قمر بنی هاشم ع ***************** تضمین به غزل حافظ
بگفتا با حسین میر علمدار
توئی شمع و منم پروانه ای زار
توئی یوسف منم ایندم خریدار
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
حضرت ام البنین س
بلبلی گفتا به حال ناتوان
گشته از بخت بدم فصل خزان
بعد از این باید به ویران رو کنم
همچو جغدی از فراق گلستان
قمر بنی هاشم ع (غیرت الله )
گویم اینک من که سلطان جهان
شافع محشر شه لب تشنگان
گفت با عباس کِای آرام جان
فکر آبی کن برای کودکان
جملگی از العطش دارد فغان
یا علمدارِ حسین ع *************
یاابالفضل العباس ع إشفع لنا فی سکرات الموت و فی بیت القبر و فی یوم القیامه و فی الجنه
گویم اینک از حسین آن خسرو لب تشنگان
روز عاشورا چو دید آه و فغان کودکان
گفت با عباس کِای میر سپاه بی کسان
فکر آبی کن حریم حق شده آتش فشان
کودکان از تشنگی باشند زار و ناتوان
میلاد قمر بنی هاشم ع
در چهارم روز شعبان گشت عالم گلستان
طوطی و طاووس و هدهد زیر لب شکر فشان
..
قمریان اندر طرب دراج و تیهو در نشاط
وصل گل آمد پدید و چهچه زن شد بلبلان
میلاد باب الحوائج قمر بنی هاشم ع
ای دل تو مخور غم که دگر وقت نوید است
چون دسته گلی تازه به گلزار تنیدست
امروز چو دیروز جهان خرم و خندان
میلاد ابالفضل علمدار رشیدست
یا قمر بنی هاشم ع**********مخمس به غزل حافظ
بگفت عباس آن بدر منیرم
که بر سلطان خوبان چون وزیرم
بود او چون مدیرم من دبیرم
به تیغم گر زند دستش نگیرم
وگر تیرم زند منت پذیرم
یا حضرت عباس ع******** مخمس به غزل حافظ
گفت عباس دلاور که کنم میدان را
همچو صحرای قیامت چون زنم جولان را
نیست پروایی از این فرقۀ بی ایمان را
رونق عهد شباب است و دگر بستان را
میرسد مژدۀ گل بلبل خوش الحان را
یا ابوفاضل ع**********مخمس به غزل حافظ
گفت عباس دلاور از دم شمشیر ما
بگذرد هر ناکثی از هیبت تکبیر ما
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
هر کسی هر جا که باشد هست در زنجیر ما
*****قمر بنی هاشم ع******
ماتم زده چون جغد به کنجی بنشستم
با گوش دل خویش ندایی بشنیدم
گفتا که بزن دست تو بر دامن خوبان
در کرببلا کوی علمدار رشیدم
*****یا ابوفاضل ع*****
ایدل ببین به کرببلا خسرو جهان
لب تشنه شد شهید ز جور مخالفان
فرمود با برادر محبوب تر ز جان
یک جرعه آب بر لب لب تشنگان رسان
تا العطش دگر ننمایند کودکان
قمر بنی هاشم ع******تضمین شعر حافظ
عباس گفت خادم سبط پیمبرم
در پیشگاه او ز یکی ذره کمترم
این تاج افتخار ز حق شد مقدرم
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم
اعیاد سوم و چهارم و پنجم ماه شعبان(اشاره به پیر جماران و روز پاسدار)
چهچه زن بلبل به بستان آمده
طوطی و طاووس و هدهد با هما
کبک با قمری غزلخوان آمده