یا علمدار حسین (ع) *************
یا علمدارِ حسین ع *************
یاابالفضل العباس ع إشفع لنا فی سکرات الموت و فی بیت القبر و فی یوم القیامه و فی الجنه
گویم اینک از حسین آن خسرو لب تشنگان
روز عاشورا چو دید آه و فغان کودکان
گفت با عباس کِای میر سپاه بی کسان
فکر آبی کن حریم حق شده آتش فشان
کودکان از تشنگی باشند زار و ناتوان
در جواب شاه دین گفتا علمدار رشید
هر چه فرمایی اطاعت میکنم با صد امید
همچو شیری تیغ بر کف مشک بر دوشش کشید
گفت شاها وعدۀ دیدار حق اینک رسید
می روم آب آورم جانا برای کودکان
آمد وآمد که لشکر شد سراپا در خروش
گفت ای مردم که سیرابید و طَیر و هم وحوش
کودکان آل احمد از عطش یکسر خموش
اصغرم از تشنگی در مهد دارد جنب و جوش
کی روا باشد که مهمان تشنه لب اندر فغان
می کشم شمشیر چون بابم علی ای روبهان
می کنم سرها جدا از تن چنان باد خزان
صبر تا کی ای گروه بی حیا ای کوفیان
میهمان باشد گرامی در بر هر میزبان
ما که مهمان و مسلمانیم نی از ترکمان
شد سوار و روی زین بنشست اسبش کرد هِی
سوی محراب شهادت شد روان ره کرد طی
تا که آمد در فرات و آب آشامید نی
مشک را پر کرد و بیرون شد ولی نالان چو نی
تا رساند قطرۀ آبی برای تشنگان
در کفَش شمشیر دوشش مشک و بر کتفش سپر
دمبدم می گفت یا رب گر رهایم زین خطر
من رسانم آب را بر خسرو والاگهر
آرزویم این بود در خدمت خیرالبشر
گویمش بهر حسینت من بُدم چون بندگان
ناگهان اندر کمین تیغی ز نامردی پلید
کرد قطعِ بازوانِ آن علمدار رشید
نعرۀ الله اکبر همچو شیری برکشید
خود به خود می گفت کِای عباس رُو داری امید
منتظر باشد سکینه بر سر راهت چنان
تیغ دیگر آمد و دستش جدا شد از جفا
باز گفتا غم ندارم ای گروه بی حیا
من غلام پادشاهم حامی دین خدا
تا که دارم آب دارم آبرو در هر کجا
تیر آمد مشک شد نالان چو خون از دیدگان
باز چشم شاه شد منزلگه تیر دگر
محو و حیران ایستاد و کرد از هر سو نظر
گفت ای جان برادر من شدم بی بال و پر
رس به فریادم که اکنون گشته هنگام خطر
دست من بر دامنت ای پادشاه انس و جان
شه چنان باز شکاری رو سوی میدان نهاد
چون که چشمش بر قد و بالای عباسش فتاد
گفت ای جان برادر گشتم آخر نامراد
چون بگویم کشته شد عباس من اندر جهاد
بنگر ای جانا که از داغ تو شد قدّم کمان
گو چسان جان برادر من روم سوی حرم
بی تو ای عباس گویم چون جواب دخترم
رفتی و آسوده گشتی من غریب مضطرم
وامصیبت چون ببیند زینب غم پرورم
جسم پاکت از جفا گردیده اندر خون تَپان
کلب درگاه علمدار سپاه کربلا
هست "رونیزی" بسی شرمنده و غم مبتلا
آمده دربار تو ای پور پاک مرتضی
ده پناه من تو ای عباس از بهر خدا
تا به محشر بوده باشم در شمار بندگان
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....