ای عمۀ غم پرورم ، بُد بابم اکنون در برم(نوحه)
بسم الله الرحمن الرحیم (نوحه)
ای عمۀ غم پرورم ، بُد بابم اکنون در برم
برگو چه شد تاج سرم ، رفت و مرا با خود نبرد
ای عمۀ والاگهر ، ایندم شدم خونین جگر
بودم به دامان پدر ، رفت و مرا با خود نبرد
بسم الله الرحمن الرحیم (نوحه)
ای عمۀ غم پرورم ، بُد بابم اکنون در برم
برگو چه شد تاج سرم ، رفت و مرا با خود نبرد
ای عمۀ والاگهر ، ایندم شدم خونین جگر
بودم به دامان پدر ، رفت و مرا با خود نبرد
بسم الله الرحمن الرحیم (نوحۀ)
پای من از غم شده پر آبله
بس که دویدم عقب قافله
...
رقیه گفت ای پدر نازنین
شدم پس از مرگ تو بابا حزین
چرا نگفتی به من دلغمین
که رفتی و گشته جهان غلغله
بسم الله الرحمن الرحیم(نوحۀ)
علی طفل صغیرم لائی لائی
ببین خشکیده شیرم لائی لائی
سرت را میگذارم بر سر دوش
دمی از گریه کردن شو تو خاموش
شدم بهر تو مادر زار و مدهوش
علی طفل صغیرم لائی لائی
ببین خشکیده شیرم لائی لائی
بسم الله الرحمن الرحیم (نوحه)
ای عمۀ غم پرورم ، بُد بابم اکنون در برم
برگو چه شد تاج سرم ، رفت و مرا با خود نبرد
ای عمۀ والاگهر ، ایندم شدم خونین جگر
بودم به دامان پدر ، رفت و مرا با خود نبرد
حضرت رقیه سلام الله علیها، هر لحظه گریانم
گفتا رقیه عمه جان من زار و نالانم، هر لحظه گریانم
چون بلبلی کنج قفس سر در گریبانم، هر لحظه گریانم
از فرقت روی پدر تا کی بنالم من، بشکسته بالم من
یا رب چه سازم روز و شب منزل به ویرانم، هر لحظه گریانم
یا حضرت علی اکبر ع، رباعیات
خوش خرامان میروی جانا دمی آهسته رو
چون که میباشد دل من بهر دیدارت گرو
میروی ای جان من ای روح من در کارزار
گلشن عمر تو از یاد خزان گردد گرو
حضرت علی اصغر ع ، رباعی
طفلی به روی دست پدر گشت ناتوان
گشتند کودکان حرم جمله در فغان
زینب رسید و گفت که ای نور دیدگان
سیراب گشتی و شدی آسوده زین جهان
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
یا علی اصغر ع ********* مخمس به غزل حافظ
گلشنی دیدم شکایت دمبدم از خار داشت
همچو فردوس برین در بَر دُرِ شهوار داشت
دوش صید از دست صیادی ز مِی گلنار داشت
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
وندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
زبان حال حضرت سکینه س
بلبلی در کربلا شد چهچه زن
بر سر نعش شه گلگون کفن
گفت بابا خیز و بنگر زینبت
گشته از هجر تو زار و ممتحن
زبان حال حضرت سکینه س
به دشت کربلا یاران سکینه با دلی مضطر
بیامد خدمت عباس و آن میر غضنفر
بگفتا ای عمو از تشنگی بین حال ما را
رسان بر کودکان آبی که باشد جمله در اخگر
زبان حال حضرت رقیه س
رقیه بگفتا حزینم پدر
نظر کن خرابه نشینم پدر
بخوابم ز غم چون غمینم پدر
که شاید تو را من ببینم پدر
نظر کن خرابه نشینم پدر
بهر تو گریانم نوحه ای برای علی اکبر
لیلا بگفتا با علی کِای نور چشمانم ، بهر تو گریانم
مادر به میدان میروی من زار و نالانم ، بهر تو گریانم
ای نوگل خندان ای مرغ خوش الحان رفتی از این بستان
ای یوسف کنعان من ای ماه تابانم ، بهر تو گریانم
نوحۀ علی اکبر ع و علی اصغر ع
شه دین گفتا به علی اکبر
که ندارم جز تو دگر یاور
مرو ای جانا سوی این لشکر
که شود لیلا ز غمت مضطر
نوحۀ حضرت ربابه خاتون
علی طفل صغیرم لائی لائی
ببین خشکیده شیرم لائی لائی
سرت را میگذارم بر سر دوش
دمی از گریه کردن شو تو خاموش
شدم بهر تو مادر زار و مدهوش
علی طفل صغیرم لائی لائی
ببین خشکیده شیرم لائی لائی
لای لایی ای گل بستان من
لای لایی ای مه تابان من
لای لایی ای شه صد پاره تن
إنَّ فِی الجَنَّةِ نَهراً مِن لبَن
لِعَلیٍ و لِزهرا و حسَین و حسن
نوحه حضرت رقیه س ********** تضمین به غزل حافظ
نمیدانم چه بر سر دارم امشب
من از فکر پدر بیدارم امشب
چو بلبل رو سوی گلزارم امشب
تعالی الله چه دولت دارم امشب
که آمد ناگهان دلدارم امشب
یا حضرت سکینه س *********** مخمس به غزل حافظ
سکینه گفت چه سازم که دادخواهی نیست
ز هجر روی پدر جز فغان و آهی نیست
به هر کجا که روم همچنان تو شاهی نیست
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
یا حضرت رقیه سلام الله علیها
بلبلی اندر خرابه شد به قید غم دچار
از فراق گل نبودش لحظه ای صبر و قرار
بلبل باغ حسینی از غم روی پدر
در فغان و آه و زاری همچو ابر نوبهار
رقیه بنت الحسین علیهاالسلام
در میان باده نوشان من خمار افتاده ام
خود ندانم در کجا بهر چه کار افتاده ام
اینقدر دانم چو موری در بیابان فنا
از برای نیم جو دیوانه وار افتاده ام
نوحۀ حضرت رقیه سلام الله علیها
پای من از غم شده پر آبله
بس که دویدم عقب قافله
...
رقیه گفت ای پدر نازنین
شدم پس از مرگ تو بابا حزین
چرا نگفتی به من دلغمین
که رفتی و گشته جهان غلغله
زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
گفت صغری با دلی اندوهناک
کِای پدر جان یا حسین روحی فداک
من در اینجا بی کس و بی یاورم
وعده فرمودی بیاید اکبرم
زبان حال فاطمۀ صغری س
گفت صغری ای کریم ذوالجلال
رحم کن بر این علیل پر ملال
گشتم از هجر پدر خوار و حقیر
دستگیری کن مرا ای دستگیر
زبان حال فاطمۀ صغری س
شد چو صغری ز فراق پدرش خوار و ذلیل
گفت ای جدّه نگر بر من بیمار علیل
ناگهان دید لب بام یکی مرغ چنان
زیر لب زمزمه دارد به دوصد آه و فغان
زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
صلوات
جدّه نظر بر حال من بنگر پریشانم
از بهر اکبر جدّه جان آن ماه تابانم
ماند برم یک لحظه ای سرو خرامانم
خوابی بدیدم زین جهت سر دز گریبانم
زبان حال حضرت فاطمه صغری س
گفت صغری جان دهم از هجر رویت ای پدر
از فراق دوریت گشتم بسی خونین جگر
این سفر باشد یقینم میشوم من بی پدر
وای بر حال علیلی همچو صغری دربدر
زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
ای صبا در کربلا رو گو به باب تاجدارم
کِای پدر اندر مدینه بی کس و بی غمگسارم
وعده کردی اکبرم آید مرا نزد تو آرد
چون نیامد ای پدر جان از غم او بیقرارم
زبان حال فاطمه صغری س
به باد صبا گفت صغرای محزون
سوی کربلا کن گذاری تو همچون
برو پیش بابم حسین گو که صغری
ز هجر تو گردیده بس زار و مجنون
*********نوحۀ حضرت فاطمه صغری س
گفت صغری پدر جان علیلم
بی کس و زار و خوار و ذلیلم
در مدینه پدر بی کفیلم
اکبرم گو که گردد دلیلم
**********زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
گفت صغری ای صبا در کربلا
رو تو برگو بر شه بی اقربا
دخترت زار و علیل و مضطر است
در مدینه بی کس و بی یاور است
**********زبان حال حضرت رقیه س
سه ساله دختری اندر خرابۀ ویران
ز هجر روی پدر دمبدم بُدی نالان
شبی به خواب پدر را بدید آن محزون
سلام کرد و پس آنگه به دیدۀ گریان
زبان حال حضرت رقیه س
شد رقیه وارد شام خراب
دید بابای عزیزش را به خواب
گفت ای بابا خبر داری ز من
گشتم از درد یتیمی دل کباب
زبان حال حضرت رقیه س
رقیه گفت به زینب که عمه کو پدرم
که بود سایۀ او این زمان چو گل به سرم
تمام درد دلم را به باب خود گفتم
ندانم آه کجا رفت عمه تاج سرم
زبان حال حضرت رقیه س
میکنم یکدم چو آغاز سخن
از رقیه بلبل شیرین دهن
کربلا تا کوفه و شام خراب
بود در فکر پدر آن ممتحن
زبان حال حضرت رقیه س*************
در این ویرانه خاکستر نشینم
خداوندا یتیم و دلغمینم
نمیدانم پدر جان در کجائی
به سروقتم چرا بابا نیائی
زبان حال حضرت سکینه س
بلبلی در کربلا شد چهچه زن
بر سر نعش شه گلگون کفن
گفت بابا خیز و بنگر زینبت
گشته از هجر تو زار و ممتحن
زبان حال حضرت سکینه س ؟؟؟
ای عمّ عزیز مهربانم بنِگر حالت زارم
آبی برسان به لبانم ز عطش زار و فگارم
بین بلبل باغ حسین اصغر مه پیکر نالان
پژمرده چو گلی لب لعلش ز عطش گشته نواخوان
زبان حال حضرت سکینه
ذوالجناحا از چه زینت واژگون
گشته یال و کاکل تو پر ز خون
ای فرَس کو راکب تو باب من
کز غم او بر فلک شد تاب من
زبان حال حضرت سکینه س
شد سکینه عازم کوی پدر
همچو بلبل دمبدم میزد به سر
در وداع آخرین آن مستمند
از عقب آمد که شه شد با خبر
زبان حال حضرت سکینه س
شد چو عباس سقای طفلان
عازم آب بر سوی میدان
شد سکینه در آندم نوا خوان
العطش العطش ای عمو جان
زبان حال حضرت سکینه س
به دشت کربلا یاران سکینه با دلی مضطر
بیامد خدمت عباس آن میر غضنفر فر
بگفتا ای عمو از تشنگی بین حالت ما را
رسان بر کودکان آبی که باشد جمله در اخگر
زبان حال و مصیبت علی اصغر ع
حجت کبرای زهرا بلبل باغ حسین
شد ز تاب تشنگی در کربلا آن نور عین
چون گلی پژمرده و افسرده اندر گلستان
بلبلش در آه و زاری از فراق بوستان
مصیبت نامه حضرت علی اصغر ع
علی اصغر تو ای آرام جانم
نخوردی شیر ای روح و روانم
به جای شیر پیکان بر گلویت
بیامد شعله زد بر استخوانم
مصیبت نامه علی اصغر ع
بلبلی بر شاخ گل فصل بهار
چهچه زن شد گوئیا فصل بهار
گفت با گل کِای گل سیمین برم
میشوی از هجر من بس بیقرار
نوحه و مصیبت حضرت علی اصغر ع
بود طفلی ز شاه شهیدان
روی دست پدر او نواخوان
اصغر آن طفل محزون نالان
گفت کِای پادشاه غریبان
*********** زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
در کربلا طفلی که نامش اصغر نالان
بر روی دست باب خود سیراب از پیکان
گردید آن طفل حزین چون مرغ در جولان
گفتا پدر جان آب نبود شیر در پستان
زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
صلوات
یادم آمد کربلا ای دوستان
با دلی پر خون نمایم من بیان
روز عاشورا گل باغ حسین
روی دست باب خود شد لامکان
زبان حال در مصیبت حضرت علی اصغر
داستانی از علی اصغر شیرین زبان
گویم اینک تا زنم آتش به جان انس و جان
گوئیا عُشر محرم شد حسین بی غمگسار
بانگ هل من ناصرش شد جلوه گر در آن دیار
زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
شد چو اصغر بر سر دست پدر
زار و نالان و حزین و خون جگر
گفت شه با آن گروه بی حیا
طفل را نبود به کس جرم و گناه
*********************زبان حال در مصیبت علی اصغر ع
گذشتم سوی گلزاری بدیدم جملگی گریان
بنفشه از غم و حسرت دمادم اشک بر دامان
بگفتم بلبلی شاید در اینجا گشته سرگردان
که میبینم چو پر از نرگس و شهلا و هم ریحان
***************نوحۀ حضرت رباب س،درمصیبت فرزندش حضرت علی اصغر ع
الا ای اصغر شیرین زبانم
زدی جانا چنان آتش به جانم
چه سازم از غم مرگ تو مادر
زنم از هجر تو بر سینه و سر
زبان حال علی اکبر ع **************** تضمین به غزل سعدی
به گل گفت هَزاری که مست بوی تو باشم
هِزار همچو من ای گل فدای موی تو باشم
همیشه واله و حیران ز عطر بوی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
زبان حال علی اکبر ع
گفت اکبر با شه گلگون قبا
کِای پدر بنگر شدم غم مبتلا
آمده گرگ اجل اندر برم
گو نباشد انتظارم مادرم
**********زبان حال حضرت علی اکبر
شد علی بهر شهادت چون سوار
آسمان گشت از غم او داغدار
گفت بابا ای شه گلگون کفن
میروم جانم کنم قربان یار
*******(حماسی) زبان حال حضرت علی اکبر علیه السلام
اَیا قوم بی شرم و بی اعتبار
منم زادۀ شاه دلدل سوار
شبیه پیمبر منم در جهان
کنم تیره روز شما کوفیان
رجز خوانی حماسی*********زبان حال حضرت علی اکبر ع
چو شیر ژیان اکبر نامدار
روان گشت شهزاده در کارزار
به یک هیئت و صولت و عزّ و جاه
که شد خیره چشم تمام سپاه
*********زبان حال علی اکبر ع
گفت اکبر آن مه نیکو لقا
یا حسین ای خسرو دشت بلا
کِای پدر بنگر که وقت رفتن است
روبروی این گروه بی حیا
زبان حال حضرت علی اکبر ع
گفت شهزاده علی اکبر مه پیکر چون
ای پدر اذن بفرما که شدم بس محزون
زنده باشم من و عباس شود کشته ز کین
نبود هیچ سزاوار که باشد همچون
زبان حال اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً برسول الله ص(علی اکبر ع)
چون کاروان غم به زمین بلا رسید
لرزید آسمان و ز غم ناله برکشید
یعنی که موکب شه خوبان امام دین
آمد به کربلا که شود بی کس و وحید
زبان حال حضرت رقیه س ***********************
ای عمۀ غم پرورم ، بُد بابم اکنون در برم
برگو چه شد تاج سرم ، رفت و مرا با خود نبرد
ای عمۀ والاگهر ، ایندم شدم خونین جگر
بودم به دامان پدر ، رفت و مرا با خود نبرد
لالائی شاعر در اندوه شهادت حضرت علی اصغر********
بخواب ای اصغرم هنگام خواب است
ربابه از غمت در اضطراب است
بخواب ای نوگل سیمین بر من
سکینه از برایت دل کباب است
زبان حال علی اکبر ع*****تضمین به اشعار حافظ
علی اکبر بگفتا کِای پدر جان زار و غمگینم
در این دشت بلا بابا بده یک جام ذرینم
که من بر سر همی دارم خیال خواب دوشینم
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم
زبان حال حضرت علی اکبر ع ******** تضمین به اشعار سعدی
به گل بگفت هزاری که مست بوی تو باشم
هزار مرتبه قربان تار موی تو باشم
خوش آن زمان که به جنت چو روبروی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
لای لایی ای گل بستان من
لای لایی ای مه تابان من
لای لایی ای شه صد پاره تن
إنَّ فِی الجَنَّةِ نَهراً مِن لبَن
لِعَلیٍ و لِزهرا و حسَین و حسن
حضرت علی اکبر ع***********تضمین به غزل سعدی
به گل بگفت هَزاری که مست کوی تو باشم
هِزار همچو من ای گل فدای موی تو باشم
همیشه واله و حیران ز عطر و بوی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
یا فاطمةالصغیره حضرت رقیه س بنت الحسین ع
زبان حال طفل بی نوائی
که می نالید از درد جدائی
رقیه بلبل بستان زهرا
همی میگفت او با شور و غوغا
زبانحال امام حسین ع با علی اکبر ع********** مخمس بغزل حافظ
ای نوجوان بسوی خدا می فرستمت
در کربلا بسوی بلا می فرستمت
با آه دل به سوز و نوا می فرستمت
ای هدهد صبا به سبا می فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می فرستمت
اَشبهَ الناّس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً بِرسول الله ص ، حضرت علی اکبر ع
گفت اکبر با شه گلگون کفن
کِای پدر جان رحم کن بر حال من
آمده گرگ اجل اندر برم
گو نباشد انتظارم مادرم
زبانحال حضرت لیلا با علی اکبر *********** مخمس به غرل حافظ
دلا به کرببلا ببین دمی تو لیلا را
کباب کرده ز غم ماهیان دریا را
که برده گرگ اجل یوسفش به یغما را
صبا ز لطف بگو این غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ئی ما را
****یا حضرت رقیه س *****
بلبلی اندر خرابه شد به قید غم دچار
از فراق گل نبودش لحظه ای صبر و قرار
بلبل باغ حسینی از غم روی پدر
در فغان و آه و زاری همچو ابر نوبهار
یا اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً برسول الله و یا شباب اهل الجنة
شه به بالین علی اکبر چنین
گفت برخیز ای جوان نازنین
بین سکینه منتظر از بهر آب
گشته از سوز عطش بس دل کباب
حضرت رقیه س******نوحه*****تضمین به غزل حافظ
نمیدانم چه بر سر دارم امشب
من از فکر پدر بیدارم امشب
چو بلبل رو سوی گلزارم امشب
تعالی الله چه دولت دارم امشب
که آمد ناگهان دلدارم امشب
*****یا حضرت علی اکبر ع*****
نوگل باغ حسینی اکبر گلگون قبا
گفت با سلطان خوبان کِای شه بی اقربا
اذن فرما ای پدر جان تا کنم قربان تو
قطرۀ خونی که دارم اندر این دشت بلا
یا حضرت سکینه س*******مخمس به غزل حافظ
صلوات
سکینه گفت چه سازم که دادخواهی نیست
ز هجر روی پدر جز فغان و آهی نیست
به هر کجا که روم همچنان تو شاهی نیست
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
یا حضرت رقیه س (نوحه)
پای من از غم شده پر آبله
بس که دویدم عقب قافله
...
رقیه گفت ای پدر نازنین
شدم پس از مرگ تو بابا حزین
چرا نگفتی به من دلغمین
که رفتی و گشته جهان غلغله
زبان حال اباعبدالله الحسین ع بر بالین جوانش علی اکبر ع
جوانان بنی هاشم بیائید
همه شال عزا گردن نمائید
که اکبر کشته شد از جور عُدوان
تن پاکش به خون گردیده غلطان
*******یا حضرت رقیه س*******
بلبلی اندر خرابه شد به قید غم دچار
از فراق گل نبودش لحظه ای صبر و قرار
بلبل باغ حسینی از غم روی پدر
در فغان و آه و زاری همچو ابر نوبهار
رقیه بنت الحسین ع
در میان باده نوشان من خمار افتاده ام
خود ندانم در کجا بهر چه کار افتاده ام
اینقدر دانم چو موری در بیابان فنا
از برای نیم جو دیوانه وار افتاده ام