زبان حال حضرت سکینه سلام الله علیها ***********************
زبان حال حضرت سکینه س
به دشت کربلا یاران سکینه با دلی مضطر
بیامد خدمت عباس و آن میر غضنفر
بگفتا ای عمو از تشنگی بین حال ما را
رسان بر کودکان آبی که باشد جمله در اخگر
گلستان علی از غم ز بی آبی خزان گشته
توئی سقای مظلومان دمی بر تشنگان بنگر
لب لعل علی اصغر ز بی آبی چو افسرده
ربابه از غمش هر دم زند بر سینه و بر سر
نما رحمی تو بر حال یتیمان ای عمو جانم
لبم تب خال گشته از عطش ای زادۀ حیدر
بگیر این مشک را از من روان شو جانب میدان
که شاید قطرۀ آبی رسانی بر من مضطر
جوابش داد عباس دلاور کِای عزیز من
برو در خیمه ای جانا که آبت آورم در بر
سکینه با دل محزون به سوی خیمه گه آمد
ولی عباس نام آور روان شد جانب میدان
بیامد بر سر شطّ و نمود او مشک را پر آب
دو کف بر زیر آب و گفت با خود کِای الم پرور
نباشد رسم جانبازی تو نوشی آب ای عباس
نظر کن بر لب لعل حسینت سبط پیغمبر
تو نوشی آب و باشد جمله اطفال شه خوبان
ز سوز تشنگی هر لحظه فریاد و فغان بر سر
به بر بگرفت مشک و شد سواره با دلی پر خون
نمود او رو به خرگاه حسین آن خسرو خاور
که ناگه ظالمی اندر کمین بنواخت شمشیری
که دست راست آن سرور جدا گردید از پیکر
صدا زد یا حسین اَدرک من افتادم در این صحرا
بیا ای زادۀ زهرا دمی عباس را بنگر
حسین آمد به بالین برادر با دل محزون
بگفتا ای علمدارم شدم من بی کس و یاور
تو سقای یتیمانی ز جا برخیز ای جانا
که اندر خیمه اطفالم ز تاب تشنگی مضطر
از این غم مصطفی هم مرتضی باشند در ماتم
تو بس کن ای سگ آل علی "رونیزی" مضطر
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....