زبان حال حضرت اباعبدالله ع با حضرت زینب ع...تضمین به غزل حافظ
زبان حال حضرت اباعبدالله ع با حضرت زینب ع...تضمین به غزل حافظ
به زینب شاه دین گفت ای دل افگار
پس از مادر تو ما را باز غمخوار
پس از من بر یتیمانی پرستار
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
ز غم خواهر اگر ما را بیابید
مباد از خیمه گه بیرون بیائید
میان دشمنان زاری نمائید
سرت سبز و دلت خوش باد و جاوید
که خوش نقشی نمودی با خط یار
بگفتا در جواب ای شاه خوبان
چه سازم من باین طفلان نالان
ندارم طاقت اینگونه هجران
سخن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بردار
در این صحرا که نبود قطره آبی
ندارم بهر این طفلان جوابی
علی اصغر بود در پیچ و تابی
به روی ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلودهایم ای بخت بیدار
نهالان را چو پرپر کرده مطرب
نوای بلبلان سر کرده مطرب
مرا بیبال و بیپر کرده مطرب
چه ره بود اینکه زد بر پرده مطرب
که میرقصند با هم مست و هشیار
فلک سازی به آوای نی افکند
که بنسعد لعین حق در پی افکند
به دل چون آرزو ملک ری افکند
از آن افیون که ساقی در می افکند
حریفان را نه سر ماند و نه دستار
لب لعلت چنان آب حیات است
چو گل پژمرده از بهر فرات است
رقیه دخترت حیران و مات است
خرد هرچند نقش کائنات است
چه سنجد پیش عشق کیمیا کار
به قربانگاه حق اندر شتابی
بکن جانا به خواهر یک ثوابی
بگو بر کودکان خود جوابی
سکندر را نمیبخشند آبی
به زور زر میسر نیست این کار
سرت بر نیزه بینم چون مه نو
به کنج محملم افکنده پرتو
دمی جانا ز غم همراز من شو
بیا و حال اهل درد بشنو
به لفظ اندک و معنی بسیار
تو زینب چون گل بیخار هستی
به هر جائی مرا غمخوار هستی
به زین العابدینم سرپرستی
به مستوران مگو اسرار مستی
حدیث جان مگو با نقش دیوار
چو شه بهر شهادت قد بیاراست
بگفت عباس و هم اکبر نه پیداست
برو زینب که دشمن از چپ و راست
بت چینی عدوی دین و دلهاست
خداوندا دل و دینم نگهدار
مرو "رونیزیا" سوی تباهی
که این عالم نیرزد پرّ کاهی
مشو مغرور گو مه تا به ماهی
ز یمن همت و لطف الهی
که حافظ شد علم در نظم اشعار
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذرّیه=نسل،فرزندان،سُلاله، دودمان، احفاد...