امام حسین ع .... بند ششم ترجیعبند
بند ششم ترجیعبند
شه به سوی رزمگه آورد رو
کرد در اتمام حجت گفتگو
کِای گروه مردم بی اعتبار
ما مسلمانیم نی از زنگبار
کودکانم جمله از تاب عطش
در خیام افتاده اندر حال غش
قطرۀ آبی دهید ای کوفیان
از برای کودکان ناتوان
ورنه ای قوم لعین بیحیا
می کنم سرها زتن یکسر جدا
نعرۀ الله اکبر برکشید
ابنسعد و لشکرش بر خود تپید
گفت من فرزند پاک حیدرم
در شجاعت وارث آن سرورم
الغرض زد بر صف لشکر چنان
دست و سرها ریخت چون باد خزان
بانگ احسن احسن از کروبیان
آفرین گفتند بر شاه جهان
لشکر کوفی هزار اندر هزار
جملگی آماده از بهر فرار
شه ستاد و تکیه زد بر نی چنان
تا کند یک لحظه راحت، ناگهان
آن زمان آمد یکی تیر سه پر
شد چو بر قلب شریفش کارگر
من نمی گویم که چون شد شاه دین
همچو عرش حق بیامد بر زمین
ذوالجناحش رفت سوی خیمه گاه
شیهه زن با ناله و افغان وآه
گفت زینب کِای سکینه کن نظر
بین صدای شیهۀ اسب پدر
خیز از جا و ببین ای نور عین
از سفر برگشته بابایت حسین
شد برون آن دختر دل پر ز خون
دید اسب باب، زینش واژگون
زد به سر گفتا که ای زینب بیا
خاک غم شد بر سرم زین ماجرا
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....