میلاد حضرت اباصالح امهدی عجل اله تعالی فرجه الشریف
میلاد حضرت صاحب الامر عج
هاتفی در نیمه شب داد این سروش
بر در میخانه رو ای مِی فروش
با ادب برگو به پیر مِی فروش
آیۀ لاتقنطوا را کن تو گوش
لاتخف مِی ده و لاتحزن بنوش
شد بهار و موسم اردیبهشت
لحظه ای بیرون برو از این کِنِشت
گشته هنگام درو از سرنوشت
مضمحل گردید چون کردار زشت
نور حق شد جلوه گر باطل خموش
ساقیا از آن مِیِ صهبا بیار
مطربا برگیر صوت نای و تار
سوسن و نسرین و سنبل با هَزار
لاله و نسرین و نرگس بیقرار
جملگی آمد به باغ اندر خروش
هر یکی گویند با هم داستان
باغبان آمد به سوی گلستان
طوطی و طاووس در هندوستان
گشته در طنّازی اندر بوستان
هر زمان گویا بود این گفتگوش
اندر عالم مباش ای دل غمین
نیمۀ شعبان رسید اندر کمین
شد تولد خسرو دنیا و دین
شو چو بلبل چهچِه زن با نسترن
همچو قمری در غزلخوانی بکوش
در گلستان همچو کبک خوشخرام
دست حق آمد برای انتقام
پور حیدر زادۀ خیرالانام
عسکری او را بود باب گرام
حوریان از شوق یکسر رفته هوش
گشته خورشید از جمالش منفعل
مشتری با زهره تز رویش خجل
سرو از شرمندگی یکسان به گِل
صندل و عود و صنوبر مضمحل
مات و سرگردان یکایک جامه پوش
ای دل ار داری هوای کوی یار
کن دمی در گلشن یاران گذار
تا ببینی بلبلی در مرغزار
از بقای گل شده امیدوار
زَ ابر رحمت آمده دریا به جوش
حور و غلمان و جنان شادی کنان
ساکنان نُه فلک بر سر زنان
هر یکی چون جام صهبا بر لبان
ایستاده مات و سرگردان به جان
چون غلامانی حضور داریوش
صدهزاران آدم و نوح و خلیل
در حضورش همچنان عبد ذلیل
خادم درگاه او شد جبرئیل
صد مسیحا پیش او باشد علیل
حاجب دربان او صدها انوش
ای گل گلزار باغ فاطمه
تا نیائی ظلم ناید خاتمه
گر بیائی رفع گردد واهمه
انتظار مقدمت عالم همه
آدم و جن و طیور و هم وحوش
شیعیانت جملگی زار و حزین
از جفای دشمنان و مشرکین
لطف فرما حالت ما را ببین
چون تو هستی زادۀ حبل المتین
پرچم توحید را داری به دوش
یاد می آید مرا در کربلا
از حسین و اصغر نیکو لقا
بلبل و گل هر دو شد اندر نوا
از جفای آن گروه بی حیا
روی دست باب خود شد آب نوش
گفت ای بابا نخواهم من دگر
آب چون پیکان نمودم خون جگر
پس خداحافظ که رفتم در سفر
ای سگ کوی حسینی زن به سر
روز و شب "رونیزیا" شو در خروش
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم وفرجنا بهم و احشرنا معهم