در مدح اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب ل
یا اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب (ع)*********
صلوات
جبرئیل از تو بیاموخت ادب روز ازل
زین جهت بود که شد لایق بر دربارش
آدم آن روز که بی بهره شد از رحمت حق
شد نجاتش ز تو و لطف تو برخوردارش
نوح در کشتی غرقاب به طوفان بلا
خواند نام تو و افتاد به ساحل بارش
شد چو در آتش نمرود خلیل از ره کین
لطف تو شامل او بود که شد گلزارش
شعلۀ نور تو در طور چنان جلوه گری
کرد بر موسی عمران که شد از رفتارش
یوسف اندر چه کنعان که چو مه جلوه نمود
همه اش لطف تو بود و به خدا گفتارش
حسن یوسف که خریدار بُدش میلیونها
پرتو نور تو شد جلوه گر بازارش
گر نبودی تو که او رفت به خلوتگه ناز
کو نمی شد به جهان تبرئه از رفتارش
یونس اندر ته دریا ز ولای تو بماند
ورنه باید بشود طعمۀ ماهیخوارش
دم عیسی که به هر مرده زدش زنده نمود
نام تو بود وگرنه نبُدی این کارش
آن سلیمان که بساطش به هوا در پرواز
بود هر لحظه نکرده است کسی انکارش
از ولای تو بُد آن روز که او شد حشمت
شوکت و جاه و جلال و همۀ آثارش
از ازل تا به ابد هر چه نبی خلقت شد
جملگی بود چنان کنگره بر دیوارش
آهوان مضطر و حیران شده در دشت و ختن
عنبرافشان شده از مشک رخ تابانش
صد چو ایوب و چو یعقوب و چو نوح و آدم
سر تعظیم فرود آمده بر دربارش
جمله ابطال جهان از دم تیغ دوسرش
چون بهاری که خزان آمده در ادوارش
لا فتی گفت خدایش به تمام ملکوت
بعد لا سیف به آن تیغۀ جوهر دارش
در شجاعت نبود کس که مقابل گردد
روبرو بود دمادم به رخ دلدارش
در عبادت چو غریبان و تهی دستان بود
به در خانۀ معشوق همی بُد کارش
با یتیمان چو پدر، شوهر هر بیوه زنی
با فقیران چو برادر که نمی شد عارش
آرزوی همه این است که هنگام ممات
چشم بگشاید و بیند رخ ذوالانوارش
من محزون ستمدیده امیدم این است
که ببینم، بنمایم سر و جان ایثارش
هرکه آمد به در خانۀ او ناجی شد
هرکه نامد به یقین گشت مکان در نارش
شرط ایمان ز ولای تو و اولاد تو هست
هرکه این هر دو ندارد شمُرم کفارش
یادم آمد ز شه تشنه لب کرببلا
آن زمانی که بیاید به سر بیمارش
گفت با زینب مظطر که ایا خواهر من
شو پرستار علیلم نرسد آزارش
تن مجروح و دل خسته و نالان از غم
که غریب است و وحید است نباشد یارش
بین که عباس علمدار، لب شط فرات
شد جدا دست رشید از بدن اطهارش
قاسم تازه جوان بلبل بستان حسن
گشت پامال سراسر بدن افگارش
اصغر آن غنچۀ نشگفتۀ گلزار حسین
بر سر دست پدر دسته گل بی خارش
گفت بابا نبود آب نمیخواهم شیر
مادرم گشته خزان از غم من گلزارش
ناگهان تیر سه پر آمد و شه گفت چنین
کِای خدا کن نظری بر گلوی خونبارش
اهل بیتش همگی دربدر از ظلم یزید
زینبش مضطر و دلخون به سر بازارش
سگ درگاه شه کرببلا "رونیزی"
زن به سر بهر علی اکبر گل رخسارش
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم و خاندانش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احشرنا معهم
dousty.blog.ir