زبانحال حضرت زینب س *******تضمین به غزل حافظ
زبان حال حضرت زینب س *******تضمین به غزل حافظ
صلوات
در صف کرببلا گشت چو زینب وطنش
خورد از جور و جفا باد خزان بر چمنش
گفت آن غمزده چون دید شه بی کفنش
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
میبرندم به اسیری ز جفا قوم غیور
چاره ای نیست بجز رفتنم ای حق غفور
بدن نوگل من بی کفن و سر به تنور
گرچه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
در اسیری چه کنم با ستم قوم دغا
نیست فریادرسی کو بشود راهنما
به که گویم که تو ای قافله سالار بیا
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
گو که ای سرو روان نه فلکت شد خرگاه
زینبت داده پیامی چو کنیزی بر شاه
کودکانت شده یکسر نگران جانب ماه
با ادب نافه گشائی کن از آن زلف سیاه
جای دلهای عزیز است به هم بر مزنش
دخترانت همگی میل جمالت دارد
عابدین با تن تبدار ملالت دارد
گرچه زینب به حضور تو خجالت دارد
گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد
محترم دار در آن طرۀ عنبر شکنش
این یتیمان تو چون بلبل حق خاموشند
شامیان جامۀ نو بر تن خود میپوشند
بهر رسوائی ما از دل و جان میکوشند
در مقامی که بیاد لب او مینوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
آتش هجر تو بر جان و تن من افروخت
عمر من تا به قیامت همه دم باید سوخت
جامۀ زهد اگر پاره شود باید دوخت
عِرض و مال از در میخانه نباید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش
شب و روزم به پرستاری طفلان ز ملال
جز وصال تو نباشد به سرم فکر و خیال
چون کنم تا که رسم بار دگر من به وصال
هر که ترسد ز ملال اندُهِ عشقش نه حلال
سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش
شرط عشق علی و آل به دل معرفت است
عشق بی معرفت از هر که که باشد غلط است
سگ درگاه تو "رونیزی" بی خال و خط است
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
التماس دعا- برای شادی روح شاعر مرحوم و خاندانش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احشرنا معهم
dousty.blog.ir