در اندوه وفات خرابه نشین کربلا
زبان حال حضرت رقیه س
صلوات
در این ویرانه خاکستر نشینم
خداوندا یتیم و دلغمینم
نمیدانم پدر جان در کجائی
به سروقتم چرا بابا نیائی
خبر داری پدر از حال زارم
که در ویرانه از غم بیقرارم
خرابه منزل و خاک است بستر
ندارم مونسی جز هجر اصغر
نمی پرسی دمی از حال زارم
نبودی بی وفا ای تاجدارم
به کنج این خرابه من بخوابم
که تا شاید ببینم روی بابم
چو بلبل شد به به سوی آشیانه
همی نالید از جور زمانه
پدر را دید در خواب آن حزینه
گهی در دامنش گاهی به سینه
گهی بر دوش بابا می نشینی
چو بلبل چهچه زن در گُل نشینی
چو شد بیدار آن ماه مدینه
بگفت ای خواهر زارم سکینه
بُدم در دامن باب غریبم
دوباره شد فراق او نصیبم
به زینب گفت ای سالار طفلان
نمیدانم چه شد شاه شهیدان
حسینم آمد و رفت از بر من
بگو آیا چه شد تاج سر من
تو میگفتی که بابت در سفر هست
ز حال ما اسیران بی خبر هست
چو پرسیدم ز حالش گفت با من
پدر جان من شدم از دست دشمن
به دشت کربلا پامال اسبان
تنم در آفتاب گرم سوزان
سگ درگاه سلطان حجازی
تو "رونیزی" بزن دست نیازی
به دامان رقیه کن فغانی
دمادم از برایش نوحه خوانی
التماس دعا- برای شادی روح شاعر مرحوم و خاندانش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احشرنا معهم
dousty.blog.ir