حضرت مسلم ابن عقیل ع - ترجیع بند
حضرت مسلم ابن عقیل ع - ترجیع بند
صلوات
بنال ایدل که مسلم رو به جنگ است
به شهر کوفه بر وی عرصه تنگ است
میان روبهان اهل کوفه
گرفتار و دچار تیر و سنگ است
گهی بر یاد طفلان عزیزش
گهی بر غربت خود در درنگ است
کند گاهی چو یاد از شاه خوبان
بگوید کوفیان بی عار و ننگ است
میا در کوفه ای شاه شهیدان
که استقبال از شمشیر و سنگ است
بگو "رونیزیا" کِای اهل کوفه
مگر مسلم ز مردان فرنگ است
***********
بیا ایدل که مسلم گشته محزون
به شهر کوفه تنها و جگر خون
گهی از بهر فرزندان زارش
به گریه همچو لیلی بهر مجنون
ز دست کوفیان بی حمیّت
گرفتار است چون شیری به هامون
برای خسرو بی یار و یاور
دهد پیغام بر باد صبا چون
که ای شاها میا ایندم به کوفه
از آن ترسم که گردی غرق در خون
سگ درگاه مسلم روز و هم شب
تو "رونیزی" ببار از دیدگان خون
***************
ببین ایدل که مسلم گشته مضطر
به شهر کوفه آن شیر دلاور
میان صدهزاران قوم بی دین
زند شمشیر چون میر غضنفر
ولی آن بی حیا مردان کوفی
نمودندش ز غم زار و مکدر
گهی نی بر سرش آتش نمودند
گهی با نیزه و پیکان و خنجر
چو آمد او سوی دارالعماره
چه گویم از جفای قوم کافر
بگو "رونیزیا" بُد اهل کوفه
ز اول دشمن آل پیمبر
*********************
چه شد در شهر کوفه پادشاهی
غریب و مضطر و بی دادخواهی
بگفت ای کوفیان کم محبت
نباشد بر شما ما را گناهی
خداوندا گرفتارم به غربت
ندارم جز تو یا رب من پناهی
برو باد صبا سوی حسینم
بگو شاها ز احوالم گواهی
میا در کوفه زان ترسم که گردی
به خون غلطان تو جانا همچو ماهی
تو "رونیزی" بزن بر سر دمادم
به مسلم روز و شب کن عذرخواهی
*********************
خداوندا غریب و خوار و زارم
ز دست کوفیان یاور ندارم
برو باد صبا از راه یاری
بگو با خسرو بی غمگسارم
که مسلم شد شهید از ظلم کوفی
خبر از کودکان خود ندارم
میا در کوفه ای شاه حجازی
که از فکر تو هر دم بیقرارم
از آن ترسم بیائی کشته گردد
علی اکبر جوان گلعذارم
بزن "رونیزیا" بر سینه و سر
بگو من کلب شاه تاجدارم
*******************
برو باد صبا گو با حسینم
ز من بر پادشاه عالمینم
میا در کوفه ای سلطان خوبان
ترحم کن به زین العابدینم
از آن ترسم اگر آئی به کوفه
شود قاسم شهید آن نور عینم
بگو مسلم گذشت از دار دنیا
ولی بهر تو اندر شور و شینم
پسر عم عزیز و با وفایم
بدان در کوفه زار و دل غمینم
بزن بر سر تو "رونیزی" شب و روز
بگو من کلب درگاه حسینم
**********************
چو مسلم بی کس و بی اقربا شد
تک و تنها چنان شیری رها شد
برون آورد شمشیر از کمربند
هزاران دست و سر از تن جدا شد
بگفتا این طریق میهمانی
همین باشد که از کوفی به ما شد
پس آنگه گفت با خود کِای دل افگار
یتیمانت نمیدانی کجا شد
سر و جانم فدای شاه خوبان
به خون غلطیدن مسلم چرا شد
تو "رونیزی" سگ درگاه مسلم
که اندر راه دین حق فدا شد
********************
بگویم نوجوانی همچو مهتاب
ز ظلم تیر کین گردید خوناب
چو ماهی غرق اندر بحر خون شد
که گفتی عالمی شد جمله غرقاب
چو بلبل چهچه زن گردید از غم
که شد اندر قفس از هجر بی تاب
بگفتا کِای صبا برگو تو با گل
نخواهی گشت در اینجا تو سیراب
چه مسلم نائب خاص حسینی
ز دست کوفیان افتاد گرداب
تو "رونیزی" چو قمری ناله سر کن
روی در کربلا گردی تو شاداب
*******************************
چو مسلم شد به عالم زار و غمناک
چو ماه آسمان افتاد بر خاک
برون آورد شمشیرش چنان شیر
بزد بر قلب لشکر چست و چالاک
بگفت ای کوفیان کمتر از زن
منم بهر شهادت بس فرحناک
ولی فکر حسین نازنینم
که می آید به سوی قوم ناپاک
صبا برگو به شاه تشنه کامان
میا در کوفه ای سلطان افلاک
تو ای "رونیزیا" امیدواری
به درگاهش که گردی از مرض پاک
**************************
به شهر کوفه مسلم شد گذارش
روان شد جوی خون از هر کنارش
در اول کوفیان بیعت نمودند
بسی مردم هزار اندر هزارش
پس از چندی غریب و دربدر شد
پر از خون صورت گلگون عذارش
بگفتا گر حسین آید به کوفه
یقین از کین نمایند سنگسارش
ندارم چاره ای تا عرضه دارم
حضور زینب بی غمگسارم
تو "رونیزی" بگو مسلم چنان شد
فغان کن هر زمان بر حال زارش
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم و خاندانش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احشرنا معهم