یا مولا علی ع....(میلاد)
**یا مولا علی ع**(میلاد)
صلوات
مژده ای دل نیمۀ ماه رجب شد نوبهار
گشته میلاد علی در خانۀ پروردگار
موج زن گردیده زمزم با صفا کوه صفا
شد گلستان حجر اسماعیل رکن مستجار
احترام کعبۀ خاکی بسی افزوده شد
چون که دارد زادگاه کعبۀ دل در کنار
ساکنان عالم ناسوت در ناز و طرب
ساکنان عالم لاهوت اندر بزم یار
مطربا برگیر دف ساقی بزن آن جام می
زان می صافی که باشد شاهد او کردگار
چهچه زن بلبل که آمد گل به طرف بوستان
طوطی شکّر شکن شد در گلستان رهسپار
صندل و عود و صنوبر سوسن و سنبل بنفش
نرگس و نسرین و لادن لاله ها شد داغدار
سرو و کاج و ارغوان و نار و نارنج و ترنج
جملگی سرسبز چون لیمو دهد هر لحظه بار
قمری و درّاج و تیهو جمله در دشت و دمن
شاد و خندانند همچون کبک اندر کوهسار
من چه گویم در مدیح این مه خورشید وش
خانه زاد حق بود بس باشدش این افتخار
این علی باشد که در از قلعۀ خیبر کند
نالۀ الله اکبر باشدش هر دم شعار
این همان شاهست کاندر جنگ گوید جبرئیل
نیست مردی چون علی شمشیر همچون ذوالفقار
تاج کرّمنا به سر دارد نشان از هل اتی
جمله ذرّات جهان او را بود در اختیار
می دهد انگشتری بر سائلی اندر رکوع
می رسد بهرش مدال انما از کردگار
گه به محراب عبادت هست در سوز و گداز
گه کند سر از تن بن عبدود در کارزار
رهنمای نوح و ابراهیم و موسی و مسیح
صد هزاران آدم و شیث و شعیبش بنده وار
یونس اندر قعر دریا یوسف اندر قعر چاه
هر دو را باشد انیس و مونس و هم غمگسار
خضر و الیاس و سلیمان صالح و ادریس و هود
بر سر کویش ستاده بهر فرمان انتظار
وه چو نوزادی که باشد در جهان یکتا گهر
وه چو مولودی که باشد حجّت پروردگار
وه چو نوزادی که باشد جانشین مصطفی
وه چو مولودی که باشد والد هفت و چهار
فاطمه بنت اسد شد مورد تقدیر حق
مادر گیتی نزاید همچو درّی شاهوار
میهمان حق سه روز و شب پس آنگه شد برون
همچو مه پیچید او را در قماط زرنگار
گفت یارب نام این مولود خود بر گو به من
تا کنم آماده او را، در رهت گردد نثار
کاین ندا بشنید نامش مشتق از نام خداست
نام او را کن علی ای بانوی با افتخار
پس خرامان شد حضور خاتم پیغمبران
گفت دارم ارمغانی کن قبول ای تاجدار
داد بر دست نبی او را گرفت و بوسه داد
گفت ای جان عزیزم آمدی خوش در کنار
منتظر بودم بیایی در برم ای جان من
چون تو هستی حجّت حق پور من در روزگار
چهچه زن ای بلبل خوش صوت و خوش آواز من
تا گلستان حقیقت از تو گردد پایدار
خوانده از تورات و انجیل و زبور و هم صحف
گفت در قرآن حق فرقان منم در گیر و دار
از ازل بودم غلامی از غلامان درت
تا رسیدم بر دو راهی ای شه والا تبار
بس دویدم من به دنبال تو ای نیکو لقا
دست بسته آمدم اینک حضور شهریار
لطف فرما و کرم کن بر من بی دل کنون
تا بگردم روز و شب اطراف تو پروانه وار
در جوابش گفت احمد ای گل باغ امید
نور چشمان منی جان منی ای با وقار
هست "رونیزی" به درگاه علی کلبی پلید
در دم مردن به الطافش بود امیدوار
یاعلی با این جلال و جاه و عزّت پس چرا
نامدی در کربلا گردی به زینب غمگسار
آن زمانیکه حسین عازم به میدان گشت و گفت
خواهرم زینب بیاور اصغر سیمین عذار
زینب آوردش به شه دادش گرفت و بوسه داد
بر لبان آن صغیر ناتوان دل فکار
ناگهان تیری سه پهلو آمد و حلقش درید
دست و پا زد گفت بابا میروم از این دیار
من نخواهم آب ای لعل لبت آب حیات
تیر بیرون کن ز حلقومم که گشتم بی قرار
شه بگفتا جان بابا من خجالت دارمت
زانکه رفتی تشنه لب ای بلبلم در بزم یار
وامصیبت گر ببیند مادر زارت چنین
غرق خون قنداق و حلقومت، صغیر دل فگار
خاک بر سر کن تو "رونیزی" که اصغر شد شهید
روی دست باب خود از تشنگی با حال زار
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم و خاندانش صلوات