مصیبت مولانا امام حسن مجتبی ع
مصیبت مولانا امام حسن مجتبی ع
بلبل گلزار زهرا شیعیان افسرده شد
از تفِ زهر جفا لعل لبش پژمرده شد
مدت عمرش خوراکش خون دل بودش نصیب
شد تهی از خون دل اما ز غم آزرده شد
نیمۀ شب از قضا برخواست تا رفع عطش
یکدمی سازد ولی زینب برادر مرده شد
آب را نوشید و فریادش بر آمد از جگر
گفت آخر زهر کین بر قلب من افشرده شد
طشتی از بهرم بیاور خواهر غم پرورم
تا تهی گردم ز خون دل که هر دم خورده شد
زینبش آورد طشت و پیش روی شه گذاشت
زد به سر گفتا برادر خواهرت دل مرده شد
گفت با زینب بگو با خسرو گلگون کفن
تا بیاید چون براتِ مرگ من آورده شد
با شتاب آمد به سوی شاه دشت کربلا
گفت برخیز و ببین حال حسن هم خورده شد
شه ز جا برخاست آمد در کنار بسترش
دید چون حال برادر همچو گل افسرده شد
ای سگ درگاه آل بوتراب اندر جهان
زن به سر "رونیزیا" کون و مکان آزرده شد
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....