توسل به حضرت بقیةالله الاعظم عج - میلاد
توسل به حضرت بقیةالله
نور حق شد جلوه گر امروز بر دشت و دمن
ساکنان عالم لاهوت گویند این سخن
شاد و میمون و مبارک باد این سیمین بدن
بلبل گلزار زهرا نور چشمان حسن
نیمه شب بود اینکه فکرم کرد بر من رهروی
تا بگویم شمه ای زان دلبر با معنوی
چون ز جا برخاستم حیران نشستم منزوی
طبع گفتا نِه به سر ایندم تو تاج خسروی
تا نمائی قلبها را شاد چون گل در چمن
مات و حیرانم کنم چون وصف روی انورش
همچو مولودی که صد جبریل باشد چاکرش
نسل یس پور طه تاج کرّمنا سرش
صد هزاران آدم و نوح است دربان درش
گر نمائیدش قبول آن حشمت الله زَمن
شو تو بلبل چهچِه زن گردیده هنگام بهار
طوطی اندر جنگلستان کبک اندر کوهسار
آهوان مشغول تفریح و چرا در مرغزار
هر یکی گویند نعمت حضرت پروردگار
عالم ناسوت در شادی چو گل در پیرهن
سرو و کاج و عود و صندل جمله در طنازیند
وحش و طیر و جمله حیوانات در خودسازیند
مهوشان از هر طرف مشغول تیر اندازیند
حور و غلمان و جنان از شوق اندر بازیند
نیمۀ شعبان رسیده غرق شادی مرد و زن
ای صبا برگو به نرجس آفرین صد مرحبا
کس نزائیده است فرزندی چنین غرق صفا
وه چو مولودی که باشد مظهر لطف خدا
گیسویش والیل و رویش معنی شمس الضحی
این پسر باشد چو جدش قاضی هر حکم و فن
مورد تقدیر حق شد نرجس نرگس نما
کرده بیرون دست حق از آستین لافتی
در مدیحش گشته نازل جانب حق اَینما
دوستانش دمبدم گویند با صوت رسا
یا رب این مولود را کن حفظ از هر اهرمن
گر بگویم همچو خورشیدی غلط پنداشتم
گر بگویم چون مَهی پرچم ز مه افراشتم
ور بگویم چون گلی گل از زمین برداشتم
پس چه گویم تا شود باور که تخمی کاشتم
گویمت جانا توئی نور خدای ذوالمنن
این کرات ثابت و سیار در جو هوا
عالم لاهوت و جبرائیل و عرش کبریا
عالم ناسوت با این ساکنان بی نوا
پایداریش از وجود توست ای فرّ هما
صاحب الامری و صاحب دولت و صاحب زمن
شو برون از پردۀ غیبت تو ای نیکو خصال
دوستانت بین که از ظلم و ستم شد پایمال
دین و مذهب از شقاوت کرده یکسر ارتحال
نی به مردان قدرتی باشد نه زنها را عِقال
گر نیائی فتنه ها برپا شود از مرد و زن
ذوالفقار آتشین برکش بیا در کارزار
تا که گردد این جهان یکباره همچون لاله زار
معجزات احمدی را کن به عالم آشکار
صوفیان و بابیان بنگر تو در هر رهگذار
این به یاهو گفتن و آن هم به محفل ساختن
ای ولی الله اعظم ای امام انس و جان
ای شفا بخش جراحات دل پیر و جوان
ای پناه مستمندان رس به داد بیکسان
حمله ور گردیده خصم از هر طرف بر شیعیان
خاک اقدام تو باشد همچو مشک اندر ختن
مدتی کوثر تو را چون دُر به جان می پرورید
نیمۀ شعبان که آمد وعدۀ حق شد پدید
عالم امکان تو را گردید یکسر زرخرید
آن کتاب آسمانی داده بر ما بس نوید
تا بیائی و کنی ما را برون از هر فتن
جملگی اهل جهان در انتظار روی تو
مایل دیدار نیک و سنبل گیسوی تو
آفرین بر خالق از این خلقت نیکوی تو
خوش بود جان را دهم بینم قد دلجوی تو
بس بود ما را همی دیدار و جان رفتن ز تن
هست "رونیزی" به درگاهت چو کلبی بینوا
استخوانی خواهم از این خوان پر جود و سخا
این بود امید بر سر باشدم تاج ولا
در قیامت افتخارم این بود بر انبیا
چون مدال دوستیِ خود عطا کردی به من
گویم اینک سوم شعبان جهان شد لاله زار
حکم حق گردید رایج دین احمد برقرار
از فداکاری آن شاه شهید تاجدار
در زمین کربلا از شوق شد چون رهسپار
گفت ای پروردگارا این من و این جان من
باز گویم سوم شعبان جهان شد گلستان
از قدوم پور زهرا خسرو لب تشنگان
گفت با عباس کِای جان برادر این زمان
قطرۀ آبی رسان ایندم برای کودکان
در جواب شاه گفتا این من و این جان من
شه بگفتا در رهت سازم فدا ای کردگار
از علی اصغر و هم اکبر گلگون عذار
قاسم و عباس و عون و جعفر و اطفال زار
گر شود زینب در این وادی ز مرگم بیقرار
راضیم من چون توئی راضی بمانم بی کفن
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....