رسول اکرم ص
میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
شد گلستان جمله عالم بلبل آمد بوستان
گشته هنگام سرور و شادی اهل جهان
منهدم شد طاق کسری فیل از رفتار ماند
آفتاب و ماه شد از پرتو رویش عیان
ساقیا می ده بنوشم لیک از جام الست
تا نمایم مدحتی از مصطفی آرام جان
لیک حیرانم چه گویم چون خدایش وصف کرد
رحمة للعالمینش خواند حی ذوالمنان(خلاق جهان)
پس چه گویم من که موئی گردد از کوه جلال
این قدر گویم که باشد خاتم پیغمبران
عرش و فرش و لوح و کرسی جملگی در زیورند
تهنیت گو گشته بهرش خالق کون و مکان
مژده کِای اهل اشارت کین بشارت میرسد
شاهد عالم هویدا گشت و دشمن شد نهان
جمله شاهان جهان شد سرنگون از تخت و تاج
مضطرب احوال شد در خواب خود نوشیروان
شعله های آتشین در فارس یکسر شد خموش
خشک شد دریاچۀ ساوه که باشد این نشان
شو تو بلبل چهچه زن چون گشته فصل نوبهار
بارور گردیده نرگس نسترن هم شادمان
باغ و صحرا گشته گلشن از قدوم احمدی
کبک و تیهو قمری و دراج در یک آشیان
سرو و کاج و عود و صندل با صنوبر جملگی
هر یکی با یک زبانی واردِ یک داستان
صد هزاران آدم و نوح و خلیل و هم کلیم
جملگی اندر سرِ کویش بود چون پاسبان
عیسی مریم که اندر مهد ذر گفت او سخن
قدرت نطق محمد بود او را در زبان
روز و شب پروانه بر گرد سرش دارد طواف
یوسف صدیق و یعقوب و سلیمان زمان
جمله ذرات جهان از پرتو لطفش خوشند
ساکنان نُه فلک در مدح او تسبیح خوان
نادم و زار و پشیمان گشته شیطان لعین
دوستانش همچو بلبل چهچه زن در گلستان
بر سر کوی تو ای فخر عرب ماه منیر
هست "رونیزی" چو کلبی منتظر بر استخوان
گویم از سلطان خوبان خسرو لب تشنگان
در زمین کربلا گردید اندر خون تپان
گفت با قوم جفا جو کِای گروه مشرکین
من حسینم مادرم زهرا بود ای ناکثان
اینچنین ظلم و ستم بر من روا نبود دگر
شد علمدارم جدا دستش چنان سرو خزان
یاورانم جملگی شد کشته در راه خدا
قاسمم پامال گردید از جفای کوفیان
زینبم گردد اسیر و دخترانم دربدر
پاره شد حلقوم اصغر آن گل باغ جنان
رأس من اندر جوال(جلوز) خولی و بزم یزید
روبروی خواهرانم چوب خیزر بر لبان
بر سر کوی تو ای سلطان دشت کربلا
هست "رونیزی" چو کلبی دمبدم اندر فغان
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....