حضرت صغری س
حضرت صغری س
گفت صغری با دلی اندوهناک
کِای پدر جان یا حسین روحی فداک
من در اینجا بی کس و بی یاورم
وعده کردی تا بیاید اکبرم
نی دوائی نی غذائی نی طبیب
گشته ام از هجر رویت غم نصیب
روز و شب از دوریت ای تاجدار
دخترت باشد حزین و دلفگار
از غم روی علی اصغرم
وز فراق زینب غم پرورم
خواهرانم را سلام از من رسان
گو که صغری دمبدم دارد فغان
ترسم آخر از جفای روزگار
من شوم جانا یتیم و خوار و زار
ناگهان دید آن علیل مستمند
مرغکی گوید به آواز بلند
وامصیبت کشته شد از ظلم کین
خسرو لب تشنگان سلطان دین
در زمین کربلا شاه جهان
شد تنش پامال اسب کوفیان
دمبدم "رونیزیا" شو نوحه گر
بر حسین و هم علیل خون جگر
.........................................
محرم آمد و دلها غمین است
عزای سبط خیرالمرسلین است
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....