بیداری با یاد مرگ ********* * تضمین به غزل حافظ
بیداری با یاد مرگ******** * تضمین به غزل حافظ
ای که در بستر نازی بنما یاد ز خشت
سعی کن در عمل خویش که گردی چو فرشت
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
تا تو را قدرت کار است چو بیمار مباش
در پی غیبت و بد بدگوئی گفتار مباش
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
تا توانی بنما جلوه تو از راه عمل
خویش را کن بِهِل از صحبت مردان دغل
نا امیدم مکن از سابقۀ لطف ازل
تو چه دانی که پس پرده که خوب است که زشت
بی حیائی نه چنان است که گویم با کس
همه اندر پی لذات مرانید هوس
نه من از پرده تقوا به در افتادم بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
گو به ساقی که بریزد می صهبا به کنار
تا شوم مست و کنم یاد ز لعل لب یار
باغ فردوس نظیف است ولیکن زنهار
تو غنیمت شمر این سایۀ بید لب کشت
من چه گویم که چو اسبم به بر اهل وفا
هیچ کز هیچ به سر نیست در این دار فنا
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
گفت "رونیزی" دلخون که به هر ایامی
نیست خالی ز شیاطین که بود آرامی
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....