یا باب الحوائج جوادالأئمه ع
شهادت حضرت باب الحوائج جوادالأئمه ع
بلبلی هنگام گل شد در فغان
گوئیا نالید از فصل خزان
با زبان حال گفت ای کردگار
گشته ام زار و حقیر و ناتوان
کاش بودی بلبلانم با خبر
بر سرم آیند با زاری کنان
ای صبا رو یکدم از بهر خدا
این پیامم را به یارانم رسان
گو که یک بلبل ز گلزار شما
گشته در بغداد زار و ناتوان
زهر کین او را ز پا انداخته
روزگارش کرده دور از آشیان
در غریبی عاقبت محزون شدم
یاوری نبود مرا اندر جهان
من غریبم بی کسم بی یاورم
کاش می آمد نقی آرام جان
تا به بالینم نشیند از وفا
سر به زانویش کنم تسلیم جان
از جفای ام فضل بی حیا
دشمنانم شد از این غم شادمان
گشته ام مسموم از زهر جفا
در غریبی ای خدای مهربان
زهر بر اندام من شد کارگر
حالت خود را نمیدانم چسان
کاش بودی مادر غم پرورم
تا بگویم درد خود را بهر آن
ام فضل بی حیا از راه کین
حجره را بست و برون شد آن زمان
بعد چندی آن لعین برگشت و دید
رفته از دار جهان آن نو جوان
آه و زاری کرد از مکر و فریب
لیک او بودش به دل شادی کنان
گویم از آن خسرو گلگون کفن
شد به دشت کربلا بی خانمان
َ
گفت با زینب که ای دخت علی
رو پرستاری نما بر کودکان
ای سگ درگاه آل مصطفی
زن به سر "رونیزیا" شو در فغان
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....