یا حضرت خاتم الانبیاء ص ********مخمس به غزل حافظ
مبعث حضرت خاتم الانبیاء ص ********مخمس به غزل حافظ
دیدم ای دوست که بلبل به نوا باز آمد
گوئیا طوطی و طاووس به آواز آمد
قمریان در طرب و غنچه به صد ناز آمد
مژده ایدل که صبا بار دگر باز آمد
هدهد خوش خبر از طرف صبا باز آمد
پیک حق از طرف حق به زمین شد دمساز
گفت کِای خسرو دین پادشه ملک حجاز
خیز از جا بنما دعوت خود را آغاز
برکش ای مرغ سحر نغمۀ داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا باز آمد
گفت احمد چه بگویم که نمیدانم من
گفت جبریل بخوان نام خدای ذوالمن
آن که فرمود تو را صاحب خلق احسن
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد
چون سرازیر شد از کوه حرا شاه زمن
بهر تعظیم جمالش همگی دشت و دمن
گفت با صوت رسا با همه از اهل وطن
مردمی کرد و کرم بخت خداداد به من
کان بت سنگدل از راه وفا باز آمد
در گلستان چو دمید آن نفس خرم صبح
شادمان گشت چو گلزار ارم شبنم صبح
نسترن بود و ریاحین ز وفا همدم صبح
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود و به امید دوا باز آمد
جملگی اهل جهان را سوی یک راه بخواند
شجر نصرت حق بر سر هر راه نشاند
هر کسی بهر ثمر خود به بر شاه رساند
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز در آ باز آمد
فوج فوج آمد و عهد از ره جانانه ببست
همچو شیری به دل عالم بیگانه نشست
خورده "رونیزی" از این جام چو صهبای الست
گرچه حافظ در رنجش زد و پیمانه شکست
لطف او بین که به لطف از در ما باز آمد
بلبلان چهچه زنان گل به چمن باز آمد
مطرب و ساقی و صهبا به صفا باز آمد
نرگس و نسترن و سوسن و مهناز آمد
یک به یک جلوه کنان با دف و آواز آمد
رو به بستان حقیقت گل ما باز آمد
صد هزاران چو مسیح و چو کلیم و چو خلیل
هست بر درگه لطفش همگی عبد ذلیل
چون که او بود به جبریل و به میکال دلیل
گشته مبعوث به فرمان خداوند جلیل
در حرا همچو گلستان صفا باز آمد
مه و خورشید ز نور رخ او شد روشن
کعبه و میکده گردید سراسر گلشن
آهوان بهر چرا آمده در دشت ختن
دشت نرگس شده خالی ز وجود دشمن
چون که امر از طرف ذات خدا باز آمد
شد چو در ماه رجب بعثت شاه ابرار
زین سبب کرد خداوند قبول استغفار
گفت هر کس بشود پیرو این مه رخسار
نکنم من ز ره لطف کسی را آزار
گر شبی توبه کنان از در ما باز آمد
ای که در خواب و خور و معصیت و نادانی
چند روزی تو به خود آی از این حیرانی
گوش کن جان عزیزم تو اگر انسانی
رو به درگاه حسینی که کند احسانی
گو که لطف و کرمش سوی گدا باز آمد
گویم از کرببلا و شه گلگون کفنان
گفت با میر علمدار که ای سرو روان
زینبت گشته پریشان شده در آه و فغان
خیز ای جان برادر تو ببین تشنه لبان
که بسوی حرمم قوم دغا باز آمد
کمرم گشته دوتا از غم تو ای گل من
چهچه زن شو تو دمی بهر من ای نوگل من
از غم مرگ تو تاریک شده محفل من
گفت "رونیزی" مضطر که فغان از دل من
چون مرا خاطرۀ کرببلا باز آمد
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....