امام عصر ع************ مخمس به غزل حافظ
امام عصر ع************ مخمس به غزل حافظ
دوش بلبل به در میکده غوغا میکرد
شکوه از رنج و غم و محنت دنیا میکرد
هاتفی کین سخن از دلبر رعنا میکرد
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
عاشق طرۀ لیلی نه همی مجنون بود
صد هزاران ز فراقش به جهان دلخون بود
روز و شب گریه کنان چشم چنان جیحون بود
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مست و مخمور شدم نی به سرم عقل و نه هوش
نه بصر قابل دیدن نه شنیدن با گوش
متحیر به خرابات نشستم خاموش
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حل معما میکرد
چون شدم عازم میخانه در آن روز الست
عالم ملک و ملک در نظرم گشت چو پست
تا رسیدم به در خانۀ آن مغچۀ مست
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
وندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
در کفش بود یکی جام ز صهبای نعیم
هر که میدید ز خود میشد و میگشت ندیم
منِ ماتم زده در وادی پر خوف ز بیم
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
گفتمش با که بگویم غم دل راز نهفت
گفت با خالق یکتا که تو را زاد ز جفت
باز پرسیدم از آن نام چنین با من گفت
آن که چون غنچه دلش راز حقیقت بنهفت
ورق خاطر از این نسخه محشا میکرد
گفتم این کیست که افتاده چو آهو به کمند
به چه تقصیر در این دشت و دمن گشته به بند
همچنان بلبل سرگشته نداند لبخند
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
ای که در پرتو خوبان جهانی بر جا
سعی کن تا که تو مغرور نگردی اینجا
هر که مغرور شود او نبود پا بر جا
اینهمه شعبدۀ خویش که میکرد اینجا
سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
ساقیا می ده و مطرب تو بزن دف شاید
مست گردم ز رخ آن که مرا میباید
گر شوم مست و در لطف به من بگشاید
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گر تو را صدق نباشد نبود بهر تو سود
ارغوانی رخ خود گر تو نمائی چو کبود
بایدت دلبر تنها به دلت جای نبود
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
گو تو "رونیزی" از این شعر که مقصود ز کیست
تا بگویم به تو ای دوست خداوند به کیست
گر تو را نیست حقیقت نتوان پیش تو زیست
گفتمش سلسلۀ زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله ای از دل شیدا میکرد
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....