مژده یاران مجتبی آمد حسن آمد حسن نور حق شد جلوه گر گردید بلبل چهچه زن
میلاد کریم اهلبیت حسن ابن علی ع
مژده یاران مجتبی آمد حسن آمد حسن
نور حق شد جلوه گر گردید بلبل چهچه زن
الله الله نیمۀ ماه مبارک شد پدید
شد جهان یکسر گلستان، کور چشم اهرمن
در طلوع فجر صادق شد طلوع روی او
عالم امکان سراسر گشت یاس و یاسمن
مات و حیرانم چه گویم وصف این فیروزه فام
اوست روح و عقل و جان و هم دل و ایمان من
سبط اکبر، شاه سوم، دوم از اهل کسا
حجت حق نوشَد از پستان زهرا او لبن
طوطی شکرشکن طاووس و هدهد با هما
گشته قمری بس غزلخوان جمله در دشت و دمن
آمده دراج و تیهو کبک و مرغ تاج سر
آهوان با نافۀ مشکین به صحرای ختن
سرو و کاج و عود و صندل با صنوبر جملگی
لاله و ریحان و لادن ارغوان و نسترن
ساکنان عالم لاهوت در مدح و ثنا
می دهند این مژده یعنی شد جوان دیر کهن
حوریان از شوق رویش جمله در طنّازیند
سر برون از غرفه ها گویند هر یک این سخن
کیست یا رب این گل خندان که در گلزار حق
آمده چون ماه تابان گشته شمع انجمن
ساکنان عالم ناسوت خندان همچو گل
جملگی در شوق و شادی بر فلک شد طعنه زن
مصطفی خوشحال و خرم مرتضی اندر نشاط
فاطمه مسرور زین نوزاد چون گل در چمن
آدم و شیث و انوش و سام و فرزند لَمَک
خضر و الیاسش دمادم پرده دار پیرزن
پور عمران و مسیح و لوط و هود و دانیال
یوسف و یعقوب و ایوب و سلیمان و رَسَن
جملگی مشتاق دیدار جمال انورش
غنچه از عشق رخ او بردریده پیرهن
از فروغ روی او خورشید باشد مضمحل
منخسف گردیده مه از نور این سیمین بدن
وامصیبت عاقبت از زهر کین او شد شهید
از جفای جعدۀ ملعونۀ پر مکر و فن
لیک سلطان شهیدان خسرو گلگون قبا
در زمین کربلا گردید بی غسل و کفن
زینبش گفتا فدای جان تو ای نور عین
با یتیمانت چسان بی تو روم اندر وطن
هست "رونیزی" به درگاه تو کلبی شرمسار
در قیامت لطف کن یک لحظه شو غمخوار من
(لمک یا لامگ نام پدر نوح ع میباشد)
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم