بلبل بزن تو چهچه که شد فصل نوبهار یکتا گلی به گلشن حق گشته آشکار
یا شهید کربلا ع صلوات الله علیه
بلبل بزن تو چهچه که شد فصل نوبهار
یکتا گلی به گلشن حق گشته آشکار
قمری غزل سرای که هنگام عید شد
طوطی شکرشکن شد و طاووس چون هَزار
درّاج را بگو که بیا سوی بوستان
تیهو به ناز آمده چون کبک کوهسار
دشت و دمن تمام پر از ارغوان و عود
نسرین و نسترن شده چون لاله داغدار
خورشید و ماه و زهره و نپتون و مشتری
هستند کهکشان همه او را طلایه دار
لاهوتیان تمام به ذکر و ثنای حق
از بهر تهنیت به زمین گشته رهسپار
ناسوتیان ز خنده به لبها چنان رطب
برگیر مطربا تو دف و نای و چنگ و تار
ساقی بریز باده از آن می که عاشقان
نوشند لاتخَف ز می صاف خوشگوار
غلمان و حوریان همه محو جمال او
در غرفه ها نشسته سراسر به انتظار
دامان فاطمه شده مهد ظهور حق
گردیده روز سوم شعبان وصال یار
امروز گشته نور خداوند جلوه گر
موّاج گشته کوثر و سربسته گشته نار
امروز روز شادی و فرخندگی بود
بر فطرسی که بود به قهر خدا دچار
مالید خویش را چو به گهوارۀ حسین
بال و پرش ز لطف خدا گشت برقرار
پرواز کرد و رفت به عرش برین رسید
گفتا که من غلام حسینم به روزگار
من بندۀ حسینم و آزادۀ حسین
دربانی درش بنمایم به افتخار
به به چو گلبنی است که مانند زعفران
اول دهد ثمر پس از آن برگ و شاخسار
صدها چو نوح و یوسف و یعقوب و هم خلیل
بر درگهش ستاده تمامی چو بنده وار
باشد ذبیح بندۀ درگاه قرب او
بنمایدش قبول اگر در بنای یار
امروز مصطفی و علی فاطمه حسن
لبها پر از تبسم و از دیده اشکبار
آدم چو دید نام شریفش به ساق عرش
دست نیاز زد چو به درگاه کردگار
گفتا که کیست این گل خوشبوی سرخرنگ
از دیدنش دلم شده در حال انکسار
جبریل گفت سبط پیمبر ز نسل تو
گردد شهید از ستم قوم نابکار
نامش حسین باب علی مام فاطمه
دارد برادری چو حسن شاه تاجدار
موسی ندای فَاخلَع نَعلَیک چون شنید
حیران ستاد و گفت چه سازم به حال زار
اما حسینِ فاطمه در دشت کربلا
مانند ماه بر سر زین گشت استوار
هی زد به ذوالجناح که بودش چنان براق
گفتا برو برو که شده وقت کارزار
معراج من همین بود امروز تا به ظهر
بر عکس جدّ خویش که بودش به شام تار
تیغ از کمر کشید چنان باب خود علی
عازم به سوی معرکه شد آن بزرگوار
فرمود ای گروه منم سبط مصطفی
بهر چه در محاصره باشم در این دیار
کشتید یاوران من ای قوم بی حیا
بر جای نیست کس بجز این طفل شیرخوار
آن هم ز تاب تشنگی اندر تَلَذّی است
رحمی کنید و آب دهیدش که گشته زار
ناگه که تیر حرمله آمد دوان دوان
حلقوم وی درید چو پیکان آبدار
کرد او نگاه بر پدر و زد تبسمی
آندم به سوی دار بقا گشت رهسپار
ای کلب آستان حسین روز رستخیز
"رونیزیا"به سر بوَدَت تاج افتخار
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم