طبع در حال سخن از عجز اندازد سپر عقل می گوید بگو از خسرو والاگهر
**یاعلی ابن موسی الرضا ع**
طبع در حال سخن از عجز اندازد سپر
عقل می گوید بگو از خسرو والاگهر
طبع می گوید چه گویم کیست این نور بصر
عقل می گوید علی آن زادۀ خیرالبشر
آن که باشد دستگیر دوستان در هر خطر
نیمۀ ذالقعده چون دُر از صدف آمد پدید
رحمت حق بر تمام عالم امکان رسید
ساکنان عالم لاهوت گویند این نوید
ماه فروردین رسید و باد نوروزی وزید
مژده ای ناسوتیان نور خدا شد جلوه گر
در طلوع فجر صادق شد طلوع روی او
آیۀ والیل جعد سنبل گیسوی او
نرگس و نسرین و لادن شد خجل از بوی او
مات و حیرانم چه گویم از رخ دلجوی او
والضحی والشمس باشد در جبینش شعله ور
چهچه زن بلبل که اینک گشته هنگام بهار
کوه و دشت و دامن و صحرا سراسر لاله زار
در ترنم ماهیان و کبک اندر کوهسار
قمریان اندر غزل خوانی چنان در بزم یار
مطربا بر گیر دف ساقی بریز آن جام ذر
صندل و عود و صنوبر کاج و عاج و ارغوان
جملگی سرسبز و خرم همچنان سرو روان
محو و حیران جمالش گشته یکسر حوریان
عالم آل محمد شد خرامان در جهان
تاجداران جهان بر درگهش سایند سر
صد هزاران یوسف صدیق در دربار او
خضر و الیاس و سلیمان جمله خدمتکار او
یونس و ایوب و عیسایند چون بیمار او
ماه و خورشید و کواکب جملگی سیار او
چون بود او حجت حق والیِ ملکِ قدر
گردش افلاک دارد هر زمان در اختیار
این کرامت هست او را از سوی پروردگار
هست در عالم هزاران جبرئیلش پرده دار
در بیابان آهوان را گشت آن شه غمگسار
هل اتی یَش ارمغان و تاج کرّمنا به سر
ساقیا می ده بنوشم گشته هنگام طرب
می بده اما نه از آن می که باشد از عنب
گشته میلاد رضا آن خسرو عالی نسب
طوطی شکرشکن آمد خرامان بی تعب
هدهد و طاووس و تیهو جمله اندر یک گذر
ای صبا بهر خدا یکدم برو در ارض طوس
جانب ما قبر پر نور رضا از جان ببوس
لیک همراه تو باشد عود و صندل آبنوس
گو که ای فرزند زهرا ایّهاالشمس الشموس
گلبن طاها و یاسین عَمَّ را باشی ثمر
سبط احمد پور حیدر بلبل باغ بتول
آمد و شد دعوی فرزند آذر بس قبول
احتجاجاتش کند مغلوب آن قوم جهول
گو به صد یحییَ بنِ اَکثَم از خجالت شو ملول
هر کجا بلبل بود خفاش بی بال است و پر
گو به مأمون لعین این رسم مهمانی نبود
بلبل بستان زهرا قاتل جانی نبود
بود فرزند پیمبر، کیشِ نصرانی نبود
ابنِ عمّت بود ظالم گو که روحانی نبود
عاقبت کُشتی تو او را ای لعین بد سیر
کوری چشمت حریمش گشته فردوس نعیم
زائرانش صد هزاران همچو موسای کلیم
نوح و ابراهیم می باشند او را چون ندیم
لعنت حق بر تو باشد ای لعین ابن لعین
خاک قبر او بود بر حوریان کُحل بصر
هست "رونیزی" چو کلبی از سر صدق و صفا
هر زمان گوید که اَدرک یا علی موسی الرضا
من گنهکارم تو هستی معدن جود و سخا
وقت رفتن لحظه ای از لطف بالینم بیا
تا بنوشم من شراب مرگ چون شهد و شکر
یاد آرم از حسین آن خسرو گلگون کفن
با سکینه گفت جانا چون روی سوی وطن
شیعیان گویا کند یاد از لب عطشان من
کاش بودید وببینید اصغر گل پیرهن
شد شهید از تشنگی آن طفل در دست پدر
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم