(میلاد)حضرت زینب سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم (میلاد)حضرت زینب سلام الله علیها
مژده ایدل موسم گل در گلستان امشب است
بلبلان بر شاخ گل هر یک غزلخوان امشب است
حوریان گویند یا رب این کدامین کوکب است
پنجم ماه جمادی نور روی زینب است
بسم الله الرحمن الرحیم (میلاد)حضرت زینب سلام الله علیها
مژده ایدل موسم گل در گلستان امشب است
بلبلان بر شاخ گل هر یک غزلخوان امشب است
حوریان گویند یا رب این کدامین کوکب است
پنجم ماه جمادی نور روی زینب است
بسم الله الرحمن الرحیم (میلاد حضرت زینب سلام الله علیها)
پنجم از ماه جمادی ماهی ز نو آمد پدید
از قدومش باد نوروزی به هر گلشن وزید
بلبلان در چهچه و قمری غزلخوان و سرود
در گلستان حقیقت حق گلی را آفرید
یا ام المصائب یا جبل الصبر زینب الکبری سلام الله علیها
زینب آمد گفت ای جان برادر چون کنم
میسزاید از غم تو دیده چون جیحون کنم
گو چسان بی تو روم در کوفه و شام خراب
با یتیمان تو خود را همچنان مجنون کنم
یا جبل الصبر یا زینب کبری س
بنال ای بلبل بیدل که امشب
ندارد خواب راحت چشم زینب
گهی بهر علمدار جوانش
ببارد خون چو سیل از دیدگانش
زبان حال حضرت زینب س در اربعین حسینی
اربعین آمد مصیبت شد بپا
شد زمین کربلا ماتم سرا
کاروان آمد ولی با سیل اشک
هر یکی چون بلبلی اندر نوا
زبان حال زینب کبری س در اربعین حسینی
کاروان شام آمد کربلا
با هزاران محنت و رنج و بلا
بر دو راهی چون رسید آمد بشیر
در حضور حجت خاص خدا
یا جبل الصبر زینب کبری سلام الله علیها
گفت زینب با سر شاه جهان
بودی ای جانا چرا چندی نهان
در کجا بودی تو دوش ای جان من
بر جبین انورت باشد نشان
زینب کبری س ام المصیبه
زینب چو دید حسینش به روی خاک
بگرفت روی دست چو قرآن چاک چاک
گفت ای عزیز فاطمه نور دو عین من
بنگر که گشته اهل و عیالت ز غم هلاک
یا حضرت زینب کبری س ام المصیبه
بگفتا زینب محزون نالان
فلک با من مدارا کن ز احسان
هنوز از داغ مادر در فغانم
که زد مرگ پدر آتش به جانم
زبان حال حضرت زینب س
شیعیان گویم حدیث از زینب غم مبتلا
چون که شد دخت علی وارد به دشت کربلا
چون بیامد بر سر نعش حسین آن دل غمین
دید جسم نازنینش گشته همچون طوطیا
***********زبان حال حضرت زینب س
میرسد قافله در کرببلا با دل زار
وای بر حال دل زینب محزون فگار
آنقدر مضطر و دلخون و پریشان گردد
که کند راز دل خویش برای شب تار
زبان حال حضرت زینب س ********* تضمین به اشعار حافظ
شبی زینب به دل شور و نوا کرد
شهیدان را ز غم هر یک صدا کرد
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق گل به ما دیدی چه ها کرد
زبان حال حضرت زینب س
چون سر سلطان دین شد روبرو
زینبش گردید اندر گفتگو
کِای هلال من کجا بودی تو دوش
گشته ای جانا چرا زار و خموش
زبان حال حضرت زینب س********** مخمس به غزل حافظ
بگفتا زینب محزون افگار
به دشت کربلا گشتم بسی خوار
بگو باد صبا با حالت زار
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
**********در میلاد حضرت زینب س
مژده ایدل موسم گل در گلستان امشب است
بلبلان بر شاخ گل هر یک غزلخوان امشب است
حوریان گویند یا رب این کدامین کوکب است
پنجم ماه جمادی نور روی زینب است
***زبان حال حضرت زینب س
مجلسی ابن زیاد از راه کین
داد تشکیل آن لعین ابن لعین
داد اذن عام از راه جفا
تا بیایند آن گروه مشرکین
زبان حال حضرت زینب س
زینب چو دید جسم حسینش به روی خاک
بگرفت روی دست چو قرآن چاک چاک
گفت ای عزیز فاطمه نور دو عین من
بنگر که گشته اهل و عیالت ز غم هلاک
***************زبان حال حضرت زینب س
ای پاره پاره تن به فدای سرِ تو من
قربان رأس بی تن و این پیکر تو من
بسیار داغ بر دل زینب رسیده است
اما که سوخت داغ علی اکبر تو من
********** زبان حال در مصیبت و اندوه زینب کبری س
هرچه غم شد خلق در دوران، یکی غمخانه داشت
همچو جغدی روز اول منزلی ویرانه داشت
گویمت ایدل که زینب را نمیدانی که کیست
نائب زهرا به دشت کربلا فرزانه داشت
در فضائل حضرت زینب کبری س
کیست زینب زینت شاه جهان
دختر حیدر امیر مؤمنان
بنت زهرا اُخت سبطین رسول
نور چشم خاتم پیغمبران
زبان حال حضرت ام المصائب س
گفت زینب با یزید بی حیا
کای لعین کافر شوم دغا
میکنی فخر و بسی نازی به خود
بی خبر هستی تو از امر خدا
نُملیی را حق که فرمود اِنَّما
در قیامت بر تو بی چون و چرا
خوش ولی از کشتن سبط رسول
یا که اولادش اسیر و بی نوا
خود نمیدانی مگر ای بی خرد
جد تو آزاد شد از دست ما
این سزای نیکی آن روز نیست
در عوض بر ما کنی جور و جفا
کن یقین خواهی نخواهی میروی
پیش جد و باب خود در آن سرا
دائماً دنیا نباشد بهر تو
هر چه خواهی کن به ما ظلمت روا
لیک با قهر الهی چون کنی
در جهنم در جوار اشقیا
آتش حق چون بگردد شعله ور
میشوی دود و روی اندر هوا
کرده ای امروز ما را دستگیر
کشته ای فرزند پاک مصطفی
بهتر از این بر تو نبود انتظار
ظلم باشد فخرِ اولادِ زنا
گر زنا زاده نبودی اینچنین
حجت حق را نمیکردی جفا
کافر و گبر و یهودی جملگی
هر یکی بر صندلی بگرفته جا
اهلبیتت پشت پرده با حجاب
دختران خسرو گلگون قبا
دست بسته ایستاده پای تخت
غل به گردن عابد غم مبتلا
شیر حق بر گردنش زنجیر هست
عار ناید شیر از این ماجرا
چون خری در گل فرو شد آن لعین
سر به زیر انداخت شد در ابتلا
ناگهان گفت آن سگ بی آبرو
میدهم خون حسینت را بها
آتشی زد بر دل زینب چنان
سوخت آندم گوئیا سر تا به پا
بازگفتش زینب خونین جگر
شرم کن ای بی حیا از مصطفی
کرده ای خون بر دل اهل جهان
تشنه لب کشتی تو مردان خدا
روزگارت تا قیامت ای لعین
لعن تو شد دمبدم واجب به ما
گفت آن ملعون که چوب خیزران
آورید ایندم که سازم آشنا
در حضور خواهرش یا دختران
بر لب و دندان شاه کربلا
گشت خاموش از سخن زینب ولی
اشک جاری شد چو سیل از دیده ها
گفت ای خاکم به سر کمتر بزن
بر لبان نوگل باغ هُدی
ناگهان گفتا سکینه عمه جان
خاک عالم بر سرم زین ماجرا
کن نظر ای عمۀ غم پرورم
خیزران و این سر و طشت طلا
بس کن ای "رونیزی" زار حزین
ای سگ درگاه آل مرتضی
إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
زبان حال حضرت زینب س
سر قبر حسین زینب به افغان
بگفتا با دلی زار و پریشان
دمی سر از لحد بردار و بنگر
که زینب آمده از شام ویران
زبان حال حضرت زینب س ******* تضمین به غزل حافظ
در صف کرببلا گشت چو زینب وطنش
خورد از جور و جفا باد خزان بر چمنش
گفت آن غمزده چون دید شه بی کفنش
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
زبان حال زینب کبری س در اربعین
کاروان شام آمد کربلا
با هزاران محنت و رنج و بلا
بر دو راهی چون رسید آمد بشیر
در حضور حجت خاص خدا
زبان حال حضرت زینب س در اربعین حسینی
اربعین آمد مصیبت شد بپا
شد زمین کربلا ماتم سرا
کاروان آمد ولی با سیل اشک
هر یکی چون بلبلی اندر نوا
نوحۀ زبان حال زینب کبری س
شد چو زینب وارد شام خراب
با زنان و کودکان دل کباب
گفت کِای شمر لعین بی حیا
من سه حاجت با تو دارم کن روا
زبان حال جبل الصبر حضرت زینب س
قافلۀ کربلا به شام روان شد
خون به دل شیعیان ز پیر و جوان شد
چون که رسیدند قتلگاه شهیدان
زینب مضطر به هر طرف نگران شد
زبان حال زینب کبری س ***********
زینب بگفتا یا حسین کِای نور چشمان ترم
یکدم نظر کن جان من بر حال زار اصغرم
از تشنگی افسرده شد این نوگل باغ علی
یک جرعۀ آبی رسان بهر خدا اندر حرم
زبان حال حضرت زینب الکبری صلواةالله علیها *********
گفت زینب به حسین ای شه خونین کفنم
چشم بگشا و ببین رفته برون جان ز تنم
جسم صد چاک تو ای نوگل باغ زهرا
گشته آغشته به خون ای گل نسرین بدنم
زبان حال حضرت زینب سلام الله علیها
گفت زینب بر سر نعش برادر
کِای عزیز فاطمه سبط پیمبر
من چه سازم با یتیمان تو جانا
در اسیری با سپاه قوم کافر
زبان حال حضرت زینب س**********
دمی ای نور چشمانم بیائید از ره احسان
که بر گیسویتان شانه زنم همچون مه تابان
شده نزدیک ای جانا به زینب عید قربانی
اگر احسان کند بر من در ایندم شاه مظلومان
زبان حال زینب کبری س **********
ای فلک با زینب مضطر چه ها خواهی نمود
از غم مرگ حسینش مبتلا خواهی نمود
روز مولودش فغان و ناله اش بودی به سر
گوئیا در کربلایش رهنما خواهی نمود
زبان حال حضرت زینب کبری س *************
به دشت کرببلا گفت زینب محزون
به ابن سعد لعین دغا که ای ملعون
فلک نموده مرا بی برادر و مضطر
ستاده ای و نظر میکنی در این هامون
زبان حال جبل الصبر حضرت زینب س ****************
بگفتا بلبلی با گل به گلزار
که از بوی تو هستم مست و هشیار
اگر روزی شوی افسرده از غم
شوم من بی کس و یار و مددکار
زبان حال حضرت زینب س با مولا علی ع ***********
گفت زینب با دلی محزون و مضطر یا علی
ای شه دوران توئی ساقی کوثر یا علی
نامدی در کربلا یک لحظه ای تا بنگری
جسم صد چاک حسین در خون شناور یا علی
زبان حال ام المصائب س *********
گفت زینب کِای شه گلگون قبا
من چه سازم اندر این دشت بلا
یک طرف این کودکان بی پدر
یک طرف این کوفیان بی حیا
زبان حال ام المصائب حضرت زینب س
به شاه کرببلا گفت ای برادرِ زینب
توئی چو تاجِ سر و غمگسار و سرورِ زینب
تو میروی و منِ بینوا در این وادی
شوم اسیر یتیمانِ تو چه در بر زینب
زبان حال حضرت زینب س
گفت زینب به شاه شهیدان
ای برادر رَوی چون به میدان
من چه سازم بگو با یتیمان
در ره شام و این قوم عدوان
زبان حال حضرت اباعبدالله ع با حضرت زینب س **************مخمس به غزل حافظ*
به زینب شاه دین گفت ای دل افگار
پس از مادر تو ما را باز غمخوار
پس از من بر یتیمانی پرستار
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
یا زینب الکبری یا جبل الصبر سلام الله علیها
بگفتا زینب محزون نالان
فلک با من مدارا کن ز احسان
هنوز از داغ مادر در فغانم
که زد مرگ پدر آتش جانم
**میلاد جبل الصبر زینب الکبری س**
پنجم از ماه رجب ماهی ز نو آمد پدید
از قدومش باد نوروزی به هر گلشن وزید
بلبلان در چهچه و قمری غزلخوان و سرود
در گلستان حقیقت حق گلی را آفرید
**میلاد ام المصیبه- جبل الصبر-زینب کبری س**
روز میلاد قهرمان زنان
گلستان گشته عالم امکان
دخت زهرا عقیلۀ هاشم
خواهر پادشاه تشنه لبان
خاک پایش مراست کحل بصر
گر نماید ز لطف خویش نظر
در قیامت چو گل شوم خندان
چون شفیعم شود سوی داور
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلواتاللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
******lمیلاد حضرت زینب کبری س*******
مژده ایدل موسم گل در گلستان امشب است
بلبلان در شاخ گل هر یک به صد تاب و تب است
حوریان گویند یا رب این کدامین کوکب است
پنجم ماه جمادی نور روی زینب است
یا ام المصائب حضرت زینب س
زینب چو دید غرقه به خون پاره پیکری
در بر گرفت و گفت مگر بی برادری
ای تشنه لب توئی گل بستان فاطمه
نور دو چشم حیدر و سبط پیمبری
یا حضرت زینب س**********مخمس به غزل حافظ
در صف کرببلا گشت چو زینب وطنش
خورد از جور و جفا باد خزان در چمنش
گفت آن غمزده چون دید شه بی کفنش
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
زینتِ پدر، حضرت زینب س
چون سر سلطان دین شد روبرو
زینبش گردید اندر گفتگو
کِای هِلال من کجا بودی تو دوش
گشته ای جانا چرا زار و خموش
یا حضرت زینب س ************ مخمس به غزل حافظ
بگفتا زینب محزون افگار
به دشت کربلا گشتم دل آزار
بگو باد صبا با حالت زار
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
یا زینب الکبری س قافله سالار کربلا
مجلس ابن زیاد از راه کین
داد تشکیل آن لعین ابن لعین
داد اذن عام از راه جفا
تا بیایند آن گروه مشرکین
******یا بی بی دو عالم رینب س******
می رسد قافله در کرببلا با دل زار
وای بر حال دل زینب محزون و فکار
آنقدر مضطر و محزون و پریشان گردد
که کند راز دل خویش برای شب تار
یا ام المصائب س******* تضمین رباعی به غزل حافظ
شبی زینب به دل شور و نوا کرد
شهیدان را جمیع ماتم سرا کرد
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق گل به ما دیدی چِها کرد
السلام علیک یا ام المصیبه یا جبل الصبر س
بنال ای بلبل بیدل که امشب
ندارد خواب راحت چشم زینب
گهی بهر علمدار جوانش
ببارد خون چو سیل از دیدگانش
یا جبل الصبر زینب کبری س
صلوات
گفت زینب با سر شاه جهان
بودی ای جانا چرا چندی نهان
در کجا بودی تو دوش ای جان من
بر جبین انورت باشد نشان
زینب کبری س ام المصیبه
زینب چو دید حسینش به روی خاک
بگرفت روی دست چو قرآن چاک چاک
گفت ای عزیز فاطمه نور دو عین من
بنگر که گشته اهل و عیالت ز غم هلاک
میلاد حضرت زینب س
مژده ای بلبل که گل اندر گلستان شد پدید
نور حق شد جلوه گر چون ماه تابان در رسید
دامن زهرا پر از عطر و گلاب و عنبر است
زینب آمد قدسیان از بهر تعظیمش خمید
(نوحه)زبان حال زینب س در ورود به مدینه و دربازگشت به کربلا دراربعین
برگشتم از کرببلا واویلا
با کودکان بی نوا واویلا
زینب چو آمد در مدینه از غم
گفتا به صد آه و فغان و ماتم
خاک سیه شد بر سر دو عالم
من بی کس و بی اقربا واویلا