زبان حال حضرت قاسم ع ***************
************زبان حال حضرت قاسم ع
گشت قاسم وارد میدان برای رزم کین
نعره از دل برکشید آن زادۀ حبل المتین
کِای گروه مشرکین خواندید ما را میهمان
رسم باشد در چه مذهب این چنین از میزبان
************زبان حال حضرت قاسم ع
گشت قاسم وارد میدان برای رزم کین
نعره از دل برکشید آن زادۀ حبل المتین
کِای گروه مشرکین خواندید ما را میهمان
رسم باشد در چه مذهب این چنین از میزبان
زبان حال علی اکبر ع **************** تضمین به غزل سعدی
به گل گفت هَزاری که مست بوی تو باشم
هِزار همچو من ای گل فدای موی تو باشم
همیشه واله و حیران ز عطر بوی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
زبان حال علی اکبر ع
گفت اکبر با شه گلگون قبا
کِای پدر بنگر شدم غم مبتلا
آمده گرگ اجل اندر برم
گو نباشد انتظارم مادرم
**********زبان حال حضرت علی اکبر
شد علی بهر شهادت چون سوار
آسمان گشت از غم او داغدار
گفت بابا ای شه گلگون کفن
میروم جانم کنم قربان یار
*******(حماسی) زبان حال حضرت علی اکبر علیه السلام
اَیا قوم بی شرم و بی اعتبار
منم زادۀ شاه دلدل سوار
شبیه پیمبر منم در جهان
کنم تیره روز شما کوفیان
رجز خوانی حماسی*********زبان حال حضرت علی اکبر ع
چو شیر ژیان اکبر نامدار
روان گشت شهزاده در کارزار
به یک هیئت و صولت و عزّ و جاه
که شد خیره چشم تمام سپاه
*********زبان حال علی اکبر ع
گفت اکبر آن مه نیکو لقا
یا حسین ای خسرو دشت بلا
کِای پدر بنگر که وقت رفتن است
روبروی این گروه بی حیا
زبان حال حضرت علی اکبر ع
گفت شهزاده علی اکبر مه پیکر چون
ای پدر اذن بفرما که شدم بس محزون
زنده باشم من و عباس شود کشته ز کین
نبود هیچ سزاوار که باشد همچون
زبان حال اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً برسول الله ص(علی اکبر ع)
چون کاروان غم به زمین بلا رسید
لرزید آسمان و ز غم ناله برکشید
یعنی که موکب شه خوبان امام دین
آمد به کربلا که شود بی کس و وحید
زبان حال حضرت زینب س
شیعیان گویم حدیث از زینب غم مبتلا
چون که شد دخت علی وارد به دشت کربلا
چون بیامد بر سر نعش حسین آن دل غمین
دید جسم نازنینش گشته همچون طوطیا
***********زبان حال حضرت زینب س
میرسد قافله در کرببلا با دل زار
وای بر حال دل زینب محزون فگار
آنقدر مضطر و دلخون و پریشان گردد
که کند راز دل خویش برای شب تار
زبان حال حضرت زینب س ********* تضمین به اشعار حافظ
شبی زینب به دل شور و نوا کرد
شهیدان را ز غم هر یک صدا کرد
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق گل به ما دیدی چه ها کرد
زبان حال حضرت زینب س
چون سر سلطان دین شد روبرو
زینبش گردید اندر گفتگو
کِای هلال من کجا بودی تو دوش
گشته ای جانا چرا زار و خموش
زبان حال حضرت زینب س********** مخمس به غزل حافظ
بگفتا زینب محزون افگار
به دشت کربلا گشتم بسی خوار
بگو باد صبا با حالت زار
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
**********در میلاد حضرت زینب س
مژده ایدل موسم گل در گلستان امشب است
بلبلان بر شاخ گل هر یک غزلخوان امشب است
حوریان گویند یا رب این کدامین کوکب است
پنجم ماه جمادی نور روی زینب است
***زبان حال حضرت زینب س
مجلسی ابن زیاد از راه کین
داد تشکیل آن لعین ابن لعین
داد اذن عام از راه جفا
تا بیایند آن گروه مشرکین
زبان حال حضرت زینب س
زینب چو دید جسم حسینش به روی خاک
بگرفت روی دست چو قرآن چاک چاک
گفت ای عزیز فاطمه نور دو عین من
بنگر که گشته اهل و عیالت ز غم هلاک
***************زبان حال حضرت زینب س
ای پاره پاره تن به فدای سرِ تو من
قربان رأس بی تن و این پیکر تو من
بسیار داغ بر دل زینب رسیده است
اما که سوخت داغ علی اکبر تو من
********** زبان حال در مصیبت و اندوه زینب کبری س
هرچه غم شد خلق در دوران، یکی غمخانه داشت
همچو جغدی روز اول منزلی ویرانه داشت
گویمت ایدل که زینب را نمیدانی که کیست
نائب زهرا به دشت کربلا فرزانه داشت
در فضائل حضرت زینب کبری س
کیست زینب زینت شاه جهان
دختر حیدر امیر مؤمنان
بنت زهرا اُخت سبطین رسول
نور چشم خاتم پیغمبران
زبان حال حضرت ام المصائب س
گفت زینب با یزید بی حیا
کای لعین کافر شوم دغا
میکنی فخر و بسی نازی به خود
بی خبر هستی تو از امر خدا
نُملیی را حق که فرمود اِنَّما
در قیامت بر تو بی چون و چرا
خوش ولی از کشتن سبط رسول
یا که اولادش اسیر و بی نوا
خود نمیدانی مگر ای بی خرد
جد تو آزاد شد از دست ما
این سزای نیکی آن روز نیست
در عوض بر ما کنی جور و جفا
کن یقین خواهی نخواهی میروی
پیش جد و باب خود در آن سرا
دائماً دنیا نباشد بهر تو
هر چه خواهی کن به ما ظلمت روا
لیک با قهر الهی چون کنی
در جهنم در جوار اشقیا
آتش حق چون بگردد شعله ور
میشوی دود و روی اندر هوا
کرده ای امروز ما را دستگیر
کشته ای فرزند پاک مصطفی
بهتر از این بر تو نبود انتظار
ظلم باشد فخرِ اولادِ زنا
گر زنا زاده نبودی اینچنین
حجت حق را نمیکردی جفا
کافر و گبر و یهودی جملگی
هر یکی بر صندلی بگرفته جا
اهلبیتت پشت پرده با حجاب
دختران خسرو گلگون قبا
دست بسته ایستاده پای تخت
غل به گردن عابد غم مبتلا
شیر حق بر گردنش زنجیر هست
عار ناید شیر از این ماجرا
چون خری در گل فرو شد آن لعین
سر به زیر انداخت شد در ابتلا
ناگهان گفت آن سگ بی آبرو
میدهم خون حسینت را بها
آتشی زد بر دل زینب چنان
سوخت آندم گوئیا سر تا به پا
بازگفتش زینب خونین جگر
شرم کن ای بی حیا از مصطفی
کرده ای خون بر دل اهل جهان
تشنه لب کشتی تو مردان خدا
روزگارت تا قیامت ای لعین
لعن تو شد دمبدم واجب به ما
گفت آن ملعون که چوب خیزران
آورید ایندم که سازم آشنا
در حضور خواهرش یا دختران
بر لب و دندان شاه کربلا
گشت خاموش از سخن زینب ولی
اشک جاری شد چو سیل از دیده ها
گفت ای خاکم به سر کمتر بزن
بر لبان نوگل باغ هُدی
ناگهان گفتا سکینه عمه جان
خاک عالم بر سرم زین ماجرا
کن نظر ای عمۀ غم پرورم
خیزران و این سر و طشت طلا
بس کن ای "رونیزی" زار حزین
ای سگ درگاه آل مرتضی
إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ
التماس دعا - برای شادی
روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
زبان حال حضرت زینب س
سر قبر حسین زینب به افغان
بگفتا با دلی زار و پریشان
دمی سر از لحد بردار و بنگر
که زینب آمده از شام ویران