زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
صلوات
جدّه نظر بر حال من بنگر پریشانم
از بهر اکبر جدّه جان آن ماه تابانم
ماند برم یک لحظه ای سرو خرامانم
خوابی بدیدم زین جهت سر دز گریبانم
دیدم به دشت کربلا سلطان مظلومان
بی یار و یاور ایستاده زار و سرگردان
پر از غم و آذر ولی در گوشۀ میدان
گفتا به من کای دختر محزون نالانم
دیدم که عمّویم دو دست از تن جدا باشد
کلثوم و زینب بهر او اندر نوا باشد
ش.ر و فغان اندر زمین کربلا باشد
تعبیر کن خواب مرا چون زار و حیرانم
پوشیده خلعت قاسمم در حجله گه حیران
دیدم که اکبر میرود در جانب میدان
میگفت گویا هر زمان آن یوسف کنعان
حیران و سرگردان شده آن شاه خوبانم
ناگه نظر افکند گویا بر سر دیوار
آلوده در خون دید مرغی با دل افگار
دارد خبر از زینب و هم عابد بیمار
گوید دمادم کشته شد سلطان خوبانم
فرمود کای مرغ حزین اندر کجا بودی
گویا تو ای بی بال و پر در کربلا بودی
بال و پرت رنگین شده در نینوا بودی
آه و فغانت گو به من ای مرغ نالانم
در پاسخش گفتا که من غم مبتلا هستم
بهر حسین تشنه لب اندر نوا هستم
ای فاطمه من قاصد کرببلا هستم
این دم خبر آورده بر ختم رسولانم
ای مرغ برگو دیده ای باب من محزون
از هجر او گشتم علیل و مضطر و دلخون
اینک یتیم و بینوا برگو چه شد اکنون
فرزند خیرالمرسلین آن شاه خوبانم
ای فاطمه باب تو دیدم گشته قربانی
اندر میان بهر خون با لعل عطشانی
داد از غریبی میزند چون یوسف ثانی
میگفت کای قوم دغا آخر مسلمانم
عمّوی تو ای بینوا عباس نام آور
شد کشته اندر کربلا هم اکبر و اصغر
داغ جوانان جملگی بر زینب مضطر
قاسم یتیم مجتبی آن ماه تابانم
روزم سیه شد جدّه جان از گردش دوران
شد کشته از جور و جفا آن خسرو خوبان
میر علمدار حسین سقای مظلومان
آخر شدم من دربدر ای جدّه حیرانم
ای فاطمه دخت حسین "رونیزی" مضطر
باشد سگی بر درگه آن شاه بی یاور
هنگام مردن لحظه ای گردد مرا یاور
از بهر تو ای فاطمه من زار و گریانم
التماس دعا- برای شادی روح شاعر مرحوم و خاندانش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و احشرنا معهم